به گزارش نخست نیوز ، محمدجعفر محمدزاده
شناخت شاهنامه بدون شناخت اندیشه و جهانبینی فردوسی ممکن نیست؛ هرچند هرخوانندهای میتواند شاهنامه را بخواند یا هر شنوندهای از داستانها و روایتها و پهلوانیهایش لذت ببرد، اما درک ژرف فرهنگ شاهنامه و پیامهای نهفتهی در آن، نیازمند آشنایی با افکار و دغدغههای فکری سرایندهی آن است؛ دغدغههایی که هم ملیاند و هم مذهبی.
نکتهی مهمی که باید بهدرستی فهم شود این است که چگونه فردوسی، از یکسو امانتدارانه آنچه را از منابع کهن به او رسیده بیکموکاست روایت کرده و از سوی دیگر، منظومهی فکری خویش را ـ که دربردارندهی بنیادیترین مسائل مربوط به ملیت ایران، خداباوری، دینداری، هویت تاریخی و «ایران فرهنگی» است ـ در تار و پود شاهنامه جای داده است؟
شاهنامه در حالی که کتاب تاریخ است، جهانی از اسطوره و حماسه را نیز در خود دارد؛ هم با دین و باورهای معنوی پیوند دارد و هم با زبان فارسی به بنایی استوار و هویتساز برافراشته است. فردوسی همهی این عناصر را با نخ تسبیحی به نام «هویت ملی» به یکدیگر پیوند داده و منظومهای یکپارچه پدید آورده است.
در مقایسهی شاهنامه با دیگر آثار تاریخی و حماسی ایران باستان، به این نتیجه میرسیم که فردوسی افزونبر پشتکار شگفتانگیز، و صرف عمر و سرمایهی شخصی، از نوعی معرفت مبتنی بر «عقل اشراقی» یا همان خرد روشن بهرهمند شده و از عنایتی معنوی برخوردار بوده است؛ عنایتی که اثر او را از حد یک روایت تاریخی یا حماسی فراتر برده است.
به هر زبان و در هر فرصتی باید این حقیقت را تکرار کرد که شاهنامه، گرچه به زبان فارسی و زادهی طبع خلاق شاعری ایرانی است، اما محتوایی انسانی دارد و پیامی جهانی برای رستگاری، خردورزی و زیستی شرافتمندانه برای نوع بشر عرضه میکند.
با همه ی توان در خدمت شهروندان






دیدگاهتان را بنویسید