نخست نیوز – محمد باقر عطاریانی_ بعضی از متنها و مطالب فضای مجازی انصافا جالب و قابل تامل است.
ارسال چنین مطالبی میتواند افراد را به اندیشه وادار کند و حتی تحول ایجاد کند.
متن زیر برای من ارسال شده بود و متاسفانه نام و نشانی از نویسنده آن نیافتم تا از او بر اساس اخلاق حرفهای ، اسمی ببرم.
دوستی تعریف می کرد ۴۸ سال است که با افتخار، دکترای پزشکی گرفته ام اما حالا پس از ۴۸سال فهمیدم که:
دردسر ، سردرد می آورد؛ و درد دل از دلدرد مهمتر است!
فهمیدم عصای پیری و کوری با عصای تجویزی دکترها فرق میکند!
بیماریها یا ارثی است یا حرصی!
فهمیدم هیچ متخصص قلبی، قلب شکسته را نمیتواند درمان کند و قلب سنگی و سخت را نمیشود پیوند زد و عمل کرد تا درمان شود.
فهمیدم جراحی زیبایی برای لبخند بر روی صورتها امکانپذیر نیست؛ دلت باید شاد باشد.
دلت اگر گرفت هیچ دکتری نیست که خوبش کند.
فهمیدم متخصصان چشم نمیتوانند آدمهای بدبین، ظاهربین، خودخواه و متکبر را درمان کنند.
فهمیدم تنفس مصنوعی، هوای تازه میخواهد نه چیز دیگری!
فهمیدم هیچ متخصص داخلی نمیتواند به داخل وجود آدمها ورود کند و بفهمد در درون آنها چه میگذرد.
فهمیدم تب عشق را هیچ تب بری کنترل نمیکند.
اگر قند در دلت آب شود دیابت نمیگیری، بلکه به آرامش میرسی.
متخصصان گوش، شنواییِ تو را بهتر میکنند ولی خوب گوش دادن را به تو یاد نمیدهند.
فهمیدم سرطان یعنی به یکجای زندگی آنقدر توجه کنی که بقیه زندگی از دستت برود.
فهمیدم بیماران اعصاب و روان آنهایی نیستند که پیش روانپزشک میروند، بلکه آنهایی هستند که آدم را روانی میکنند.
فهمیدم هیچ ارتوپدی نمیتواند استخوان لای زخم را بردارد یا درمان کند.
فهمیدم زخم زبان؛ عفونتی دارد به عظمت کوه دماوند و کینه توزی و انتقامجویی با هیچ چرکخشککن و آنتیبیوتیکی درمان نمیشود!
فهمیدم خودبزرگبینی به هورمون رشد ربطی ندارد و آدمها بافکرشان بزرگ میشوند نه با هورمون رشد!
فهمیدم خوندل خوردن، بیماری خونی نمیآورد و دل پرخون هم باعث فشارخون نخواهد شد.
فهمیدم، فهمیدم، فهمیدم و سرانجام فهمیدم،
که هیچچیز نفهمیدم…
بیایید طبیب واقعی هم باشیم،
امروزمان در حال گذشتن است،
فردایمان را با گذشتهمان شیرین کنیم.
ما به مهربانی هم محتاجیم…
ای دوست برایت خندههای از ته دل تجویز میکنم… ساعتی یک قرص مهربانی.. شربت عشقورزی، روزی دو قاشق…
دیدگاهتان را بنویسید