نخست نیوز – علی پاکباز خسروشاهی – دوراندیش،معاون وزیر کشور دولت ابراهیم رییسی گفته است: “اگر احساس کنیم به دلیل ناکارآمدیها، نگرش مردم به سمتی میرود که گویا حکومت دینی در رفع چالشهای کشور موفق نیست و شاید حکومت دیگری نظیر حکومت سکولار و غیردینی میتواند مسایل کشور را برایمان حل کند، آن زمان زنگ خطر برایمان به صدا درمیآید.”
در این اظهار نظر، وجود “ناکارآمدیها” مفروض گرفته شده است ، همین که یک مقام مهم حکومتی، منکر ناکارآمدیهای سیستم سیاسی حاکم بر ایران نشده است، یعنی پذیرفتن صورت مساله.
وضع اقتصادی ایران خوب باشد یا بد، مسوولیتش با نظام سیاسی است. دولت هم، چه خاتمی و روحانی در راس آن نشسته باشند چه احمدینژاد یا رییسی ، بخشی از نظام سیاسی است.
از آنجایی که طرح بحث “ناکارآمدی”، منطقا متضمن نقد نظام سیاسی است، معمولا مدافعان نظام در چنین بحثی به دو دسته تقسیم میشوند: عدهای اساسا ناکارآمدی را منکر میشوند، عدهای هم ناکارآمدی را متوجه قوه مجریه میدانند تا گرد نقدی بر دامن کلیت سیستم سیاسی ننشیند.
اما اکنون که قدرت در ایران یکدست شده و دیگر ‘دولتی غربگرا’ در برابر ‘نهادهای انقلابی’ قرار ندارد، نمیتوان همه ناکارآمدیها را یکسره بر سر دولت قبلی خرد کرد.
البته از باب جدل میتوان چنین کرد، ولی وقتی احتمال دارد سیل نارضایتی ناشی از ناکارآمدیها از راه برسد و دیگر نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان، گرفتن گریبان دولت بهتاریخپیوسته قبلی و نادیدهگرفتن عوامل موثر فعلی، دردی از مدافعان سیستم دوا نمیکند.
درباره علل وضعیت اقتصادی نامطلوب ایران، اگرچه تحلیلهای گوناگونی وجود دارد، ولی کسی منکر این واقعیت نیست که تقابل شدید با ایالات متحده آمریکا، یکی از علل مهم این وضع است. کمترین پیامد این تقابل، محرومیت ایران از فروش متعارف نفت و نیز عدم دسترسیاش به شبکه جهانی نقل و انتقالات مالی است.
اصولگرایان معتقدند تقابل با آمریکا علت فرعی فلاکت اقتصادی موجود است و علت اصلی، ناکارآمدی دولت روحانی بوده. ولی مساله این است که روحانی نیز همین مدعا را علیه دولت احمدینژاد مطرح میکرد اما در دوران زمامداری خودش، تحریمها را مهمترین سوءمدیریتها قلمداد کرد.
اگر تحریمهای خارجی در دوران زمامداری رییسی هم برطرف نشوند، احتمالا ابراهیم رییسی نیز مثل حسن روحانی کمکم به این نتیجه میرسد که قصه فراتر از بیکفایتی مدیران دولتی است.
هشدار معاون وزیر کشور درباره لزوم رفع ناکارآمدیها، اگر قرار باشد به سمع قبول شنیده شود، نمیتواند با نادیدهگرفتن مطالبات گوناگون نیروهای اجتماعی محقق شود.
بطور مثال در مساله ساده ورود زنان به ورزشگاهها، چنین به نظر میرسد که سیاستگذاران کشور دچار نوعی ناکارآمدی در بازنگری سیاستهای رسمی هستند.
در واقع ما فقط با ناکارآمدی اقتصادی و زیستمحیطی مواجه نیستیم، بلکه با “ناکارآمدی ایدئولوژیک” هم مواجهیم. اگر ایدئولوژی اسلام فقاهتی مناسب زندگی در جهان جدید است، لاجرم باید از ظرفیت لازم برای رفع مسالهی سادهی «ورود زنان به ورزشگاهها» نیز برخوردار باشد.
اکنون هم اگر مقامات کشور نگرانند مردم از حکومت دینی به حکومتی سکولار مایل شوند، به یقین باید صدای مردم ناراضی را بشنوند و اگر هم اصلاحات ساختاری را ضروری نمیدانند، دست کم در پارهای از مهمترین حوزههای سیاستگذاری، سیاستی دگر بگذارند.
سیستمهای سیاسی، چه دینی، چه لیبرال و چه سوسیالیستی، اگر نتوانند زندگی قابل قبولی برای دست کم اکثریت مردم رقم بزنند، طبیعی است که نمیتوانند تداوم تاریخی چندانی داشته باشند. زندگی قابل قبول هم صرفا در تامین معاش خلاصه نمیشود؛ برخورداری از آزادیهای فرهنگی و سیاسی هم جزو ارکان «زندگی قابل قبول» است.
دیدگاهتان را بنویسید