×
×
جدیدترین‌‌ها

دو “خمس خون” پنج برادران در کربلای 4 

  • کد نوشته: 115032
  • ۲۸ آذر ۱۴۰۳
  • خیلی وقت ها می دیدم سرش پایین است. نگاهش را که پی می گرفتم روی عکسی زوم بود که زیر شیشه میزش قرار داشت.گاهی که سر برمی داشت، نفسش پر صدا به حسرت برمی خاست و چشم هایش هم انگار از کربلا گذشته بود.
    دو “خمس خون” پنج برادران در کربلای 4 

    به گزارش نخست نیوز ، غلامرضا بنی اسدی _خیلی وقت ها می دیدم سرش پایین است. نگاهش را که پی می گرفتم روی عکسی زوم بود که زیر شیشه میزش قرار داشت.گاهی که سر برمی داشت، نفسش پر صدا به حسرت برمی خاست و چشم هایش هم انگار از کربلا گذشته بود.

    نمی خواست کسی متوجه شود به شوخی برگذار می کرد هر پرسشی را. عکسِ زیر شیشه اش را دیده بودم، تصویر معروف غواص های کربلای 4 بود. داداش حسن اش بود نفر دومی که چشم در چشم دوربین داشت و هزاران راز می شد خواند از نگاهش. تخریبچی- غواصی که در دفاع مقدس، سابقه طولانی داشت. یک بار که آقا مهدی را- به اصطلاح- سرِ صحنه گیرانداختم، اشک هایش را پاک کرد و از حسن آقا گفت. از ضرباتی که بارها به دشمن زده بود. از این که حسابش با دشمن جوری بود که خیلی از آن ها تلفات گرفته بود. خیلی پیش بود اما مسعود، داداش کوچکه نه. آقا مهدی می گفت: شهادت حسن آقا را به دل خوانده بودیم. تخریبچی باشی، غواص باشی، کلی در جنگ باشی و به دشمن ضربه بزنی خب، معلوم است در آستانه شهادتی اما آقا مسعود نه. تازه آمده بود. بسیجی ساده بود اما خیلی زود خودش را به حسن آقا رساند. دیرتر آمده بود اما در شهادت چه رازی است نمی دانم . انگار می شود راه صدساله را یک شبه پیمود. یاد آقا مرتضی آوینی می افتم و این جمله طلایی؛” در عالم رازی ست که جز به بهای خون فاش نمی شود.” انگار باید “شهادت” خود به شهادتِ این حقیقت می آمد در حق مسعود که او در کوتاه ترین زمان، طولانی ترین قدم را برداشته است تا لباس تک سایزِ شهادت را پُر کند. چنین بود که در یک شب، آقا مسعود هم مثل حسن آقا، خلعتِ شهادت یافت. الله اکبر از این همه عظمت. یک باره در یک شب از” پنج برادرانِ عامری فر” نه خمس که دو خمس خون پرداخت شد. آن شب، علاوه بر دوبرادر شهید، حاج محمود هم به رغم مجروحیت های طاقت فرسا، باز خود را رسانده بود ودر واحدِ اطلاعات و عملیات عمل می کرد. آقا رضا هم آمده بود تا این بار امدادگری کند برای رزمندگان. او جان بخشیدن را بیشتر دوست داشت تا جان ستاندن را حتی اگر از شرورترین دشمنان باشد. حکایتی داشت این آقا رضای ما. در جنگ هم به دنبال زندگی بود. خود مهدی آقا هم خود را رسانده بود به موقعیت کربلای 4 اما قسمت نشد به خط بزنند. محمد آقای عطار زاده هم داماد خانواده بود که در کنار پنج پسر خانواده عامری فر، شش ضلعی غیرت را تشکیل داده بودند در کربلای 4. در حماسه ای که همچنان ادامه دارد. بعد این ماجرا، حالِ آقا مهدی را بهتر می فهمم. وقتی نگاهش به شیشه میز است، حس می کنم در ملکوت دنبال حسن آقا و آقا مسعود می گردد. دو برادر شهیدی که در یک شب پر، باز کردند تا همپرواز شوند. راستی من و شما هم دنبال کسی می گردیم؟ کربلای 4 که به تعداد برگ های تقویم، پَرهای خود را باز کرده است، می تواند نگاه همه ما را به ملکوت دعوت کند. غواص های شهید برادر همه ما بودند. حق برادری را هم کامل ادا کردند. آیا ما هم حق این برادری را ادا می کنیم؟ آیا ما را هم در شمارِ وارثانِ شهادت، جایی هست؟ خدا کند ناامید نباشیم. یاعلی!

    <div id="mediaad-g3v2q"></div> <div id="mediaad-jrNj"></div>

    سایر اخبار

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *