نخست نیوز، غلامرضا بنی اسدی_ای آب ندیـده هــا و آبی شده هــا / بی جبهه و جنگ انقلابی شده ها
مدیون شب حمله ی جــانبـــازانید / ای بر سر سفره آفتابی شده هـا
باکسانی که از همان اول با جبهه و جنگ و جانباز و رزمنده و شهید کاری نداشتند هم کاری نداریم. آنان را همان طرف جوی میگذاریم اما اینور جوی خیلی حرف داریم.آنان که میتوانستند پرچم افراز انقلاب و مجاهد جبهه باشند اما نبودند دیروز اما همهجا هستند امروز. حرفهایی که از جنس درد است. از جنس همان دردی که وقتی در تن جانباز مینشیند جانش را به کربلا میبرد. در کربلا اما اهل حق همه با سیدالشهدا بودند. شعار نمیدادند. دچار خودبرتربینی نبودند. خود را محور نمیدانستند. از آن غلامِ سیاهپوست و سفید روزگار تا قمر بنیهاشم،حضرتِ عباس(ع) همه خود را با امام خویش تعریف میکردند. طلبکاری در کار نبود بلکه یاران برای خود فهرستی را میپسندیدند که نه یکبار که هزار بار کشته شوند و باز جانی تازه گیرند و دوباره به شهادت برسند. ما اینگونه زیستن را با شهدا و جانبازانمان تجربه کردهایم. کجایند اصحاب شعار که بفهمند، بیگذر از هور و مجنون نمیشود ادای عاشقی درآورد. بی جبهه و جنگ نمیتوان به ادعای انقلابی به دفع حداکثری پرداخت. انقلابی نماد جذب حداکثری است. حداکثر توان خود را میگذارد تا کوچکترین کار مردم بر زمین نماند. در فصل حماسه و در شب حمله چنان از خود میگذشتند که خدا آنان را سرمشق ایثار میکرد. امروز هم به همان عهد، دوران را میگذرانند اما گاه برسر سفره آفتابی شدهها چنان سینه جلو میدهند که اینان به اخلاص خود را عقب بکشند. نمیخواهم این گلایه نامه طولانی شود. به دیگر دوبیتی حلیل جوادی تمام میکنم که؛
من غیــــرت بازوان آرش بــــودم / با پنجهی مرگ در کشاکش بودم
ای مدعیان گرم چهکاری بودیــد / آن روز کــه من مـیان آتش بـودم؟
دیدگاهتان را بنویسید