×
×
جدیدترین‌‌ها

داستان
پول، پول ، پول!

  • کد نوشته: 131223
  • ۱۹ تیر ۱۴۰۴
  • کنار خیابان ، زیر سایه درخت‌بین چند معتاد کارتن‌خواب ایستاده و برایشان شربت نذری آورده بود.
    پول، پول ، پول!

    به گزارش نخست نیوز ،

    غلامرضا تدینی راد

    جوان لاغراندام پیراهن سیاه تن داشت. تعارف کرد و گفت: بفرمایید ،البته  آن‌طرف خیابان شربت نذری می‌دهند.

    تشکر کردم ، سر صحبتمان باز شد. بیشتر از ۱۰ سال است به مواد مخدر اعتیاد دارد.

    کارتن خواب نیست ، می‌گوید هنوز هم شب‌ها خانه‌ی پدرم ، گوشه‌ای جای خواب‌دارم.

    آهی می‌کشد و می‌گوید : پول زیاد باعث بدبختی‌ام شد.

    کاروبار پدرم گرفته بود ، برای زندگی‌مان سنگ تمام می‌گذاشت. هر چه پول می‌خواستیم بی کیله در اختیارمان می‌گذاشت.

    نفهمیدم چه می‌کنم . معتاد شدم و به این حال‌وروز افتادم.

    این روزهای محرم پیراهن سیاه می‌پوشم ، عاشق امام حسین (ع) هستم.

    از آقا امام رضا (ع) و امام حسین (ع)  می‌خواهم دست جوان‌های عزیزمان را بگیرد هیچ‌کس به درد بی‌علاج اعتیاد دچار نشود.

    یک حرف هم با پدرها و مادرها دارم.

    رفاه زیاد و جیب پرپول نمی‌تواند برای بچه‌هایتان عاقبت بخیری و سلامت جسم و روح و روان بیاورد.

    واقعیت این است ، توکل و امید به خدا و عشق به همین عزاداری‌ها و اعتقادات در کنار پول و ثروت  می‌تواند بهترین دارایی  باشد که باید در کنار هم و باهم مدنظر قرار بگیرد .

     

    سایر اخبار

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *