این ستون چند روز قبل از چاپ نوشته میشود، بنابراین با پررویی هر چه تمامتر از همه فرصتی که داشتم تا بیخش استفاده کردم و گذاشتم بازی اول یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان آسیا را ببینم و بعد دست به قلم ببرم. هر چند این فرصت به بهای رفتن استقلال به یکچهارم نهایی تمام نشد.
*
الهلال خیلی راحت استقلال را برد. هر چه استقلال زور زد الهلال خیلی راحت بازی کرد. انگار میدانست حتی اگر هم گل بخورد میتواند جبران کند. چند موقعیت نصفه و نیمه استقلال کاری از پیش نبرد تا آن چه نباید پیش بیاید آمد و مرادمند لیز خورد و گومیس گل زد. این خیلی مهم نیست که استقلال چند موقعیت داشت که هر کدامش میتوانست به تور الهلال برسد، این مهم است که روحیه تیمی و از آن مهمتر شخصیت تیمی تیم تهرانی بهاندازه بازی یک هشتم نهایی آسیا نرسیده بود. شاید الهلال در آسیا تیم گرانی باشد، اما این خیلی مهم نیست. گران بودن لزوما دلیل برد نیست. چیزی که هر تیمی را برنده از زمین بیرون میفرستد شخصیت و نگاه کل تیم است. شخصیت هم در یک روز و دو روز به دست نمیآید. شخصیت یافتن یک پروسه زمانبر است. عرق ریزی روح است. از مربی گرفته تا تدارکات. این کلمات شعار نیست. عین واقعیت است. شخصیت نداشته باشی هزار تا موقعیت هم داشته باشی در مقابل تیمی مثل الهلال بازنده میشوی و با شخصیت از زمین النصر و السد و الهلال برنده بیرون میآیی حتی اگر یک موقعیت هم نداشته باشی. استقلال این روزها درد نداشتن شخصیت تیمی دارد، نه تاکتیک درون زمین.
*
چه کسی فکر میکرد روزی بتوانیم به عراق سه گل بزنیم؟ این یعنی شخصیت. شخصیت بازیکن ما با حضور در لیگهای سنگین اروپایی بالاتر رفته و جبران کمنامی سرمربیاش را کرد ه است. سرمربیای که تا چند وقت پیش حتی مساوی کردن با عراق را برای خودش رزومه میدانست. راه دشواری در پیش داریم. کمتر از یک ماه دیگر با کره جنوبی و امارات بازی داریم و آن جاست که عیار تیم ایران معلوم میشود. تا اینجای کار سرمربی تیم ملی 9 بازی است که تیم را در اختیار دارد و هر 9 بازی را برده است. اما ادامه راه دیگر شوخیبردار نیست.
*
هروقت حرف بنگاههای شرطبندی در ترکیه میشود یاد پیام صادقیان میافتم. این روزها هم با دستگیری یکی از سرشاخههای سایتهای شرطبندی حرف پیام وسط آمده است. پسرکی که هم خودش قدر خودش را ندانست هم بقیه جمعش نکردند. پیام صادقیان یکی از نسل سوخته بازیکنانی بود که نتوانستند همزمان با بازی خوبشان برای خود شخصیت بسازند. پیام صادقیان، ستاره اول سرخها بود؛ ایستاده در بلندای شهرت و محبوبیت. لیگ سیزدهم به نایبقهرمانی گذشته بود و اگر قرار بود طلسم فتح جام در فصل جدید بشکند، لابد عمده این بار را صادقیان باید روی دوش میکشید. روزگار اما، بازیهای دیگری داشت. این، قصه تلخ پیام صادقیان است که امروز حتی «گریهکن» هم ندارد؛ کسی که سقف فوتبالش شد یک پاس گل به محمدرضا خلعتبری جلوی ملوان. با خودت چه کردی انسان؟ آدمیزاد کجا دوست و دشمنی بالاتر از خودش دارد؟ کاش میشد برگردی به هشت سال پیش؛ تلخی زندگی اما در این است که نمیشود. هیچوقت نمیشود.
دیدگاهتان را بنویسید