نخست نیوز – بسیاری از اشارات و اصطلاحات رایج در فرهنگ عامه برگرفته از واقعیت های زندگی گذشتگان ما است از جمله « واژه نان آور» که به پدران با عزت آن ایام اطلاق می شد ، کسانی که هر صبح با طلوع آفتاب از خانه بیرون میرفتند تا شب هنگام بازگردند و نان حلال بر سر سفره های شان بگذارند ، که صد افسوس نسل امروز با این عادات پسندیده و شرافتمندانه ایرانی آشنا نیست !، به هر شکل حاکمیت در آن ایام « نان » را به عنوان غذای غالب مردم می دانست و خود را موظف به تامین آن با کیفیت مطلوب و قیمت ارزان و ثابت میپنداشت و به همین دلیل هیچ سفره ای در طبقه فرودست جامعه بدون نبود !
« نان »در طول تاریخ سرزمین کهن ما اعتبار مقدس داشت ، بعضی شاید یادشان باشد که اگر تکه نانی بر زمین می افتاد رهگذران آن را برمی داشتند ، می بوسیدند و از زیر پای مردم دور می کردند !…
اما امروزه چنین نیست ، در چند دهه اخیر« نان » در تنور بی کفایتی متولیان سوخته و می سوزد ، گندم که نام محترمش با عنایت خدا همراه است و از آن به عنوان برکت خدا نام برده می شد و می شود در گیر و دار سلیقه و منافع شخصی مافیای حاکم حول محور طرحهایی خودکفایی و واردات گندم از خارج و ابزاری جهت ثروت اندوزی و باندبازی تبدیل شده و نان مورد نیاز مردم به « نان دانی »برای عدهای فرصت طلب تبدیل شده است .
از گذشته دور ، از زمان قاجار مسوولیت حقوقی و اجرایی تامین نان با کیفیت و ثابت به عهده ی شهرداران و فرمانداران بود اما سالیانی ست که دیگر چنین نیست نه مثل سال ۱۳۳۱ که سرزمین سرخس به تنهایی گندم مورد نیاز آن روز با ۱۸ میلیون نفر جمعیت کشور را تامین میکرد و حاکمی که نانوای سهل انگار را در گوشهای از مملکت به تنور میاندازد تا حساب کار دست همه نانوایان بیاید !…
مشکل حاکمیت در این سالها ، گماردن افراد ناتوان و سودجو به صرفه همسویی سیاسی با خود در مصدر کارها بوده و هست و به همین دلیل ما در همه ابعاد اقتصادی و اجتماعی با فاجعه ی مدیریتی و نابسامانی و بههمریختگی امور روبهرو هستیم .
نان آوران به دلیل تورم و گرانی لجامگسیخته ارزاق از جمله « نان » ، شرمنده خانواده هایشان هستند . بی تعارف مردم از وضعیت موجود ناراضی و عصبانی اند ، مردم به احترام انقلاب پرشکوه سال ۵۷ و شهدای گران قدر و عظیم الشان در ۸ سال دفاع مقدس صبوری کردند اما گویی این مساله فارسی را بعضی از متولیان امور نشنیده یا نمی خواهند بشنوند :
امروز توانی و ندانی
فردا که بدانی نتوانی …
دیدگاهتان را بنویسید