نخست نیوز، بیایید تصور کنیم که «عید» یک در است! دری که بسته! دری که باید محکم و با شانه به آن بکوبیم و وقتی از آن رد شدیم، فنرهایش طوری تعبیه شده که زود برمیگردد سر جای اولش و بسته میشود. بیایید کمی بیشتر تصور کنیم. این در وقتی باز شود میرویم توی دل سال جدید و وقتی بسته شود بین ما و سال گذشته فاصله میافتد. بیایید تصور کنیم که باید از این در بگذریم؛ حالا چه چیزهایی با خودتان میبرید؟
ما آدمها همیشه عادت کردهایم مقهور گذشته و ملتمس آینده باشیم. یک جور نه به آن رسیدن و نه یک دل سیر، این را دیدن. توی یک فضای ابری دور خودمان میچرخیم و حواسمان نیست اینها که دارند میگذرند ذرههای تلخ و شور و شیرین و حتی گاهی بیمزه «عُمر» ماست اما عمر ماست. پس چرا اینقدر نسبت به این ذرهها بیتفاوتایم؟!
امروز صبح که دوباره خداوند به من فرصت زندگی داد و از خواب بیدار شدم، به خودم توی آینه نگاه کردم و گریهام گرفت، نه که پیر شده باشم، نه؛ اما انگار همین دیروز بود که به دنیا آمدم و بابابزرگ و مامان بزرگ من را سر دستشان گرفتند و توی خانه چرخاندند و عمه با دوربین عکاسی دنبالشان میدوید تا بغلم کند و برای ابد، عکس بگیرد. و حالا، هیچ کدامشان نبودند و من هنوز هستم! با آلبومی پر از عکسهای خانوادگیِ ابدی.
منبع فارس
دیدگاهتان را بنویسید