نخست نیوز: غلامرضا بنی اسدی_ این را به زبانهای مختلف گفتهاند و شنیدهایم.
حکایتها رقم خورده است به تایید این نگاه که خواندهایم. عجیب اینکه از هر زبان هم که میشنویم نا مکرر است. یک حکایت هم میشود قصه دو برادر به این تعریف؛ “دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم.
ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که هرکدام در سویی از آن، گندم دیم میکاشتند. اسماعیل همیشه زمین اش باران کافی داشت و محصول برداشت میکرد ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشهها گندمهایش از تشنگی میسوختند.
ابراهیم که اوضاع را چنین دید به برادر گفت زمین تو مرغوبتر است. باید عوض کنیم.
اسماعیل پذیرفت اما بازهم محصول مثل قبل شد. ابراهیم متعجب از حاصل کار، فکر کرد اسماعیل رازی دارد لذا زمان گندم پاشی زمین به سراغ او رفت اما دید که اسماعیل کار خاصی نمیکند و همان کاری میکند که او میکرد.
اسماعیل که مقصود برادر را دریافته بود گفت: من زمانی که گندم بر زمین میریزم ، فقط خودم را نمیبینم. پرندگان گرسنه را هم در نظر دارم که از این گندمها بخورند ولی تو دعا میکنی پرندهای از آن نخورد تا محصولت زیادتر شود. دوم اینکه تو آرزو میکنی محصول من کمتر از حاصل تو شود درحالیکه من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود.
بدان انسانها نان دل خود را میخورند.” بله، نانِ دل و نه حتی نه نان بازو و قدرت تدبیر.
نیت و خواست دل که درست شد، همه هستی دستبهدست هم خواهند داد تا کارها سامان یابد. تجربه زیستی ما هم پای این واقعیت را امضا میگذارد که افراد خوشقلب و گشادهدست و داری روی باز، موفقترند. انگار عالم هستی به خواست آنان تنظیم نظم میکند تا در مدار ترقی روزافزون باشند.
بددلان خودبین شاید چند صباحی بهظاهر موفق به نظر برسند اما بامدادشان خیلی زود به غروب میرسد اما خوشباطنان خیرخواه را غروبی نیست. این یعنی هرکس نانِ دل خود را میخورد….
دیدگاهتان را بنویسید