از سوپری محله گرفته تا زرگر و تاجر ، از دکتر و مهندس گرفته تا کارگر و کارمند ، از ندار گرفته تا فرد دارا ، از بازنشستهها گرفته تا جوانان بیکار و خلاصه اینکه همه و همه نالان هستند.
بهمحض اینکه در گفتگوهای دو نفره و حتی جمعی ، باب سخن آغاز میشود صحبت از گرانی، بدبختی، تلخی روزگار، بدعهدی، نامردی و دهها گلایه و ناراحتی است. اینکه مردم نسبت به هم بیاعتماد هستند و در این وادی کسی به کسی رحم نمیکند.
پول قرضالحسنه، ضمانت برای وام، سفارش کردن بدون منت، رضایت افراد بدون چشمداشت، کار راه انداختن دیگران بدون رشوه و زیرمیزی و خدمت بدون منت و تنها برای رضای خدا در این روزگار جزء محالات شده است.کسی جرات ورود به این قضایا را ندارد و تصور میکند با ورود به اینها فقط گرفتاری و دردسر عایدش خواهد شد.اگر کسی در این موارد کمک و خدمتی انجام دهد همه متحیر میشوند و چهبسا او را نکوهش کنند.
معتقدم مجموعهای از این اوضاع باعث شده تا حالمان خوب نباشد و از آن مهمتر اینکه برکت از زندگی همه دور و دورتر شده است.
در جمع و برنامههای دور همی و خانوادگی باید از خاطرات خوب و خوش ،حرفهای امیدوارکننده و صحبتهایی به میان آورد که حداقل نسل نوجوان و جوان ما در کار وزندگی دچار یاس و ناامیدی و بحران نشوند. سخنان و حرفها و اعمال امروز ما آینه رفتار و کردار نسل فردا خواهد شد و آنچه را کاشتهایم که متاسفانه بد و ناامیدکننده است ،آنها برداشت خواهند کرد.
فردایی که گنگ و نامفهوم و نامبهم است و متاسفانه کارنامه ما خواهد بود.
بیاییم حداقل برای آینده فرزندان خود ، از این گلایهها و نق زدنها دستبرداریم.
دیدگاهتان را بنویسید