×
×
جدیدترین‌‌ها

اشک و لبخند !

  • کد نوشته: 106363
  • ۱۱ شهریور ۱۴۰۳
  • به یاد کودکانی که با چشم های نگرانِ غم بار از لبخندِ نگاه مادران چون کوه استوار، جان می گیرند و هر قطره زلال اشک شان برکت و عزت این نظام و اقتدار کشور می شود.
    اشک و لبخند !

    نخست نیوز – خیابان های شهر، در تَف گرمای آسمان آبی، نفس می کشند. عابران پیاده و راکبان وسایل نقلیه، در پس سایه سعی می کنند زودتر به مقصد برسند.

    کودکان در آغوش خانواده، دلگرم هستند و خانواده ها در آغوش شهر، احساس آرامش می کنند. این شهر و دیار و سرزمین تکیه بر البرز و زاگرس و دماوند سربلند تا خلیج همیشه فارس، تفتان پرغرور و مردمانش و مردان و زنان غیرتمند کُرد و جنوب و شمال، امان گرفته و زندگی این گونه جاریست.

    دختران و پسران جوان با آرزوهای قشنگ، رویاهایی زیبا می سازند و پدران و مادران، به دعای عاقبت بخیری بزرگان خانواده، دل خوش دارند.

    صدای اذان هر صبح و ظهر و شام، فضای نفس های مان را عطرآگین می کنند و هر کس از رانندگان ماشین های سنگین و سبک گرفته تا خلبانان و ناخدایان و پزشکان و معلمان و پرستاران و کارگران معادن و همه و همه مشغول کار هستند.

    روستاها و مردمان بی ریایش و مرزها و مرزنشینان مهمان نواز و غیرتمند، رسیدن به آرزوهای قشنگ خود را در سر می پرورانند.

    بهار می گذرد، تابستان می آید. پاییز در راه است و زمستانی دیگر نوید دوباره از بهاری پرشکوفه می دهد.

    دل هایی خون هستند و دغدغه هایی بی شمار برای افراد زیادی که شاید از بد روزگار، بخت و اقبال یارشان نبوده و یا از ندانستن مهارت های زندگی دچار سر درگمی شده اند؛ هریک غمی بر سینه دارند.

    اما شب هنگام، در خانه ها سایه امنیت به همه آرامش می دهد. کمتر کسی زیر آسمان پرستاره شب های قشنگ از داد دل مهسا طاهری و کودکان زیادی مثل او با خبرند.

    فریادی خفته در بغض گلو که تمام رویا و آرزویش با در آغوش گرفتن عکس پدر، خرید شکلات برای آرامگاه پدر و خوابیدن روی سنگ مزار او خلاصه می شود.

    مهسا طاهری هنوز هم در خیابان های شهر با نگاهی منتظر، دنبال بابای پلیس خود می گردد.

    دختر بچه ای که 6 ماه بعد از شهادت پدر هیچ سخن نگفت و این غم بزرگ، دل مادر و برادر و خواهرش را خون کرده بود که چگونه باید دوباره موج صدای زیبای مهسا را بشنوند.

    با پوشیدن لباس خبرنگار باشگاه دانش آموزی پلیس، مهسا محکم، قاب عکس پدر را برداشت و هر چند سخت، زبان گشود و با غرور گفت:

    من افتخار می کنم دختر سرهنگ شهید” حسن طاهری” هستم.

    چیزی شبیه معجزه بود دوباره سخن گفتن مهسا و در گزارشی دیگر، او گفت:

    یادش بخیر، پارسال با پدرم اربعین رفته بودیم کربلا … .

    امنیت اتفاقی نیست و ما باید مقام شهدا را قدر بدانیم و خانواده های معظم شان به ویژه کودکان آن ها را ارج نهیم.
    کودکانی که رخت عزا به تن کرده و با اشک، به لبخندِ نگاه مادر آرام می گیرند.

    اینک هشتم شهریور، اولین سالگرد شهادت سرهنگ حسن طاهری، افسر رشیدی که 24 سال در راه مبارزه با موادمخدر دوز از خانواده سنگربان امنیت بود و خودش می دانست شهادت، نصیبش می شود چون این تمنای او در آخرین سفر اربعینش به کربلا بود.

    یادش را گرامی داریم و برای مهسا طاهری و همه فرزندان و خانواده ها و پدران و مادران و همسران شهدا آرزوی سلامتی و بهروزی داریم و با افتخار می گوییم: دلیل غرور و عزت مان هستید و به ارج عیار و ارزش این امنیت، مدیون تان هستیم.

    🖋غلامرضا تدینی راد

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *