امیر منصوری میگوید که معماری و طرحهای شهری تاثیر قابل توجهی در زندگی افراد دارد زیرا از مهمترین مظاهر فرهنگی و فهم ما از محیط، معماری است.
به گزارش گشت و گذار، امیر منصوری، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه معماری است. او دکتری «تاریخ معماری» از دانشگاه سوربن فرانسه را دارد و مولف کتابهای «طرح ویژه نوسازی بافتهای فرسوده»، «زیباییشناسی معماری قزوین» و سیر تحول سازمان فضایی شهر قزوین» است. منصوری دغدغههای زیادی را در حوزه معماری دنبال میکند و از بحران هویتی در شهر میگوید و نگران هویت شهری است تا هویت معماری. او معتقد است هویت شهری با هویت معماری متفاوت است در حال حاضر کشور ما نیاز مبرم به هویت شهری دارد تا هویت معماری. زیرا معماری دچار مخاطرات حاد نیست البته معماری باید فرزند زمان خویشتن باشد و به آینده هم نگاه بیاندازد. «چطوری این کار را انجام دهد؟» مسلما معمار با تحقیق و مطالعه به این امر دست پیدا میکند اما قسمت مهم ماجرا این است که از معمار بخواهیم چطور این موارد را به کار ببرد. البته منصوری اشاراتی هم به معماریهای یک شکل و همقواره دارد و میگوید ۹۹ درصد معماری تهران یک معماری کارکردی است و هویتی مدرن یا غربی و شرقی هم ندارد. این معماری برای مردمی ساخته میشود که پول کمی دارند. در سطح شهر میبینیم که خانههای ساده میسازند که تقریبا از یکدیگر تقلید کردند و در یک شکل و قواره هستند یا از شیشههای آینهای یا رفلکس برای نما بهره بردند یا سنگ و سیمان. از در خانه هم که وارد میشوید فضای تمام خانهها یکشکل و یکجور هستند و هویت منحصربهفردی هم ندارند زیرا ضوابطها تا حدی برایشان محدودیت ایجاد کردند که نمیتوانند عرضاندام کنند.
آقای منصوری پیشفرضی که درباره معماری در کشورمان وجود دارد و ارتباط آن با حوزه فرهنگ، با کمی توجه درمییابیم انگار معماری با بیهویتی روبهرو شده و این شیوه خاص معماری که در جامعه میبینیم به لحاظ هویتی چه بلایی سر شهروندان میآورد؟ و چه تأثیری در هویت، فرهنگ، تعاملات اجتماعی و شهری داشته است. به طور مشخص کیفیتی که امروز به نام معماری تهران میشناسیم و به دیگر شهرها هم سرایت پیدا کرده است چه هویتی دارد و با چه مولفههایی باید آن را بشناسیم؟
ببینید اگر تعبیر روشن و واضحی از هویت نداشته باشیم نمیتوانیم این سوال مشهور را که در معماری آدمهای باهویت یا بیهویت هستیم یا مسائل و رفتارمان درست یا غلط است و خیلی چیزهای دیگر را جواب دهیم. زیرا ما در جامعهمان در مورد تعبیر «هویت» دچار آشفتگی هستیم درحالیکه مسئله واضحی است. در حقیقت پرسش از «هویت»، یک پرسش فلسفی است نه تاریخی و تکنیکی. کسانی که وارد این حوزه میشوند بهخصوص معماران یا سیاستگذاران، بیآنکه بدانند معنی «هویت» چیست! مطالبه هویت تحت عنوان مقابله سنت و مدرن دارند. این یک مجادله بر سر «هویت» است که باید مدرن باشد یا سنتی که با تمام تفکرات به آن، همه به فرمولی مبتذل بدون ارزش نسبت به آن میرسند که هم این باشد و هم آن.
این به ظاهر یک پاسخ است و فیالواقع هیچ پاسخی نیست مثل «اقتصاد اسلامی» که نه اقتصاد سرمایهداری است نه اقتصاد کمونیستی بلکه ملغمهای میان این دو است. این دو کمیت نیستند که بگوییم نیمی از آن با نیمی از این دیگری بلکه کیفیتاند و کیفیت میان این دو معنی ندارد. در هویت هم باید سنتگرا و نوگرا باشیم که باز میگویند نه سنتگرا باشیم و نه نوگرا باید از هر دوی این دو وجوه استفاده کرد. وقتی به این نتیجه میرسید که هم باید سنتگرا بود و هم نوگرا با نمونههایی همانند طرح «شاهعباس» در برج میلاد مواجه میشویم که همگان به آن میخندند و میگویند که چه طرح مبتذلی است زیرا آمدهاند با بهرهگیری از عنصرهای تاریخی مناره تیموری را به گنبد سلجوقی و رواق صفوی مونتاژ کردهاند و این باعث شده کاریکاتور مسخره از معماری که اسم آن را هویت هم گذاشتهاند، خلق کنند اما زمانی که آن ساختمان را میبینیم با سنتگرایی صرف سروکار داریم.
یا در مسجدی که کنار تئاترشهرکشیده شده است و آقای حجت راهور آن بوده، مسجدی است که نه گنبد است، نه رواق و نه مناره و هیچ عنصر آشنایی در آن نمیبینیم «در حالیکه آقای حجت میگوید این نوگرایی حرکت از فرش به عرش است» از این شاعرانگیهایی که هیچ ارزش فلسفی و عقلانی ندارد. نه آن مدرن جواب ما را داد و نه سنتگرایی و هر دو مورد طعن همه هست حتی اهل حرفه. یعنی مدرنیستهای خیلی آوانگارد هم آن مسجد را نمیپسندند، سنتگراها که اصلاً. پس ما مشکلمان را چطور حل کنیم؟ پس این قاعدهی نه این و نه آن است هم این و هم آن است، وقتی دو کیفیت است معنی ندارد. به طور مصداقی اگر میگوییم شوری چیست؟ در جواب بگویند شوری نه تلخی و نه شیرینی است. آیا شوری وسطی تلخی و شیرینی است؟ یا اگر تلخی و شیرینی را قاطی کنیم شور میشود؟ خیر! این یک کیفیت سوم است و نمیتوانیم با تعریف سلبی، یک امر ایجابی را معنا کنیم. هر زمان از «هویت در معماری» صحبت میشود، میگویند هویت تاریخ نیست، آیندهگرایی و گذشتهگرایی هم نیست اما از چیستی و بودن آن صحبتی نکردهاند.
ما ناگزیریم از بیسوادی دست برداریم. معماران، روشنفکران و هنرمندان ما نمیدانند پرسش «هویت» چیست؟ را جواب دهند. دهها کتاب نوشتند ولی بیشتر جسارت و درشتگویی است و من میگویم تمام کتاب و مقالاتی که معماران در مورد مفهوم «هویت» نوشتند اشتباه است و از چیستی آن اطلاعی ندارند. زیرا فلسفه نمیدانند و از «هویت» به عنوان تعبیر شخصی یاد میکنند پس اگر بخواهیم ببینیم وضعیت و موضع ما در مقابل «هویت معماری» امروز تهران چیست؟ اول باید ببینیم مراد ما از «هویت» چیست! آنقدری که من بلد هستم و میفهمم و سعی کردم درباره آن مطالعه کنم و یاد بگیرم نه تنها خودم خلق کنم. چون این مسئله را قبلاً فیلسوفان جواب دادند «این امر پنهانی نیست»، زمانیکه معماران بلد نیستند باید از فیلسوفان یاد بگیرند البته زبان فیلسوفان زبان خودشان است و نمیتوانیم عیناً از مباحث آنان در معماری بهره ببریم اما اگر در ارتباط با آنها باشیم و موضوعات را یاد بگیریم وضعمان از حال حاضر بهتر میشود. تعبیر من در مورد «هویت» این است که ما یک چیستی و یک کیستی داریم. چیستی در پاسخ «ما هی» است این چیست؟ وقتی ما میپرسیم این چیست از عناصر تشکیلدهنده آن داریم سؤال میکنیم. ماهیت شی یعنی محدودیتی که در عالم وجود به آن بار شده است. آن درخت از عالم وجود درختات آورده است، ماهیت درخت، درخت است ماهیت کاغذ، کاغذ بودن است. من یک انسان هستم ماهیت من این است که انسانم ولی هویتم انسان نیست. هویت از کیستی میپرسد. میپرسد تو کیستی؟ پس وقتی میگوییم «هویت» او کیست، ترجمه به این همانی کردند، این کلمه بد نیست اما آشنا و ملموس نیست ولی از نظر لفظی درست است. هویت یعنی صحبت میکنیم «او کیست» راجع به «هو» صحبت میکنیم راجع به «هی» صحبت نمیکند. پس شخصیت و هویت از تاریخ برمیآید و ماهیت از طبیعت.
تا زمانی که اغلب بناهای دولتی توسط مسئولان طراحی میشود و آنان نظر میدهند اوضاع بناهای عمومی بهتر نخواهد شد. اگر بخواهیم تغییری در این نوع بناها ببینیم باید نوع نگاه مسئولان و نظردهندگان تغییر کند.
پس اگر ما میخواهیم از هویت کسی باخبر باشیم باید به شناسنامه او رجوع کنیم باید این تعبیر اولیه را بپذیریم که ماهیت از «شیئت شی» و هویت از «سرگذشت شی» صحبت میکند. وقتی میگوییم هویت معماری، یعنی دنبال شناسههایی هستیم که از گذشته این خبر میدهد. هویت ذاتاً یک امر گذشتهگرا است تا بگویید من دنبال معماری با هویت هستم نمیتوانید آیندهگرا شوید برای اینکه هویت از سرگذشت و تاریخ صحبت میکند از آنچه اتفاق افتاده، نه آنچه اتفاق میافتد. شما با معیارهای دیگر راجع به آینده میتوانید صحبت کنید اما اگر بگویید معماری باید هویتمند باشد یعنی موضوعی که باید با معماری پیوندهایی داشته باشد تا بتواند ارتباط خود را با گذشته نشان دهد. یعنی به من بگوید پدر و مادرش چه کسانی هستند، اسناد هویتیاش را بیان کند، در کدام سرزمین به دنیا آمده است، دینش چیست، پدربزرگش چه کسی بوده است، اگر بتواند این اطلاعات را مشخص کند، آن معماری با «هویت» است. اگر نتواند این سؤالها را پاسخ بگوید یعنی از گذشته تاریخی خود هیچ نمیداند و بیهویت است. مثلا اگر بگوییم معماری کارکرد و ساختار قوی دارد یا در برابر زلزله مقاوم است صفتهای خوبی برای آن معماری برگزیدهایم و ربطی به هویت ندارد. اینها به چیستی و خصوصیت و ماهیت شی مربوط است. اگر ما مطالبه هویت کنیم فقط و فقط باید دنبال گذشته باشیم. البته اگر هم بگوییم هویت معماری یعنی همان معماری اسلامی، باز هم حرف نادرستی زدهایم از اینکه اسلام و گذشته اسلامی را بخشی از تاریخ بدانیم و اینجا در امر هویت معتبر است واگرنه هویت اسلامی در معماری معنی ندارد. اسلام در مورد معماری حرفی نزده است اگر هم منظورمان معماری ایدئولوژیک است ما معماری ایدئولوژیک نداریم ولی تاریخمند داریم. زیرا ما در تاریخ یک دوره اسلامی داشتهایم، از آن جهت که تاریخ ما مربوط به اسلام است یک تفسیری از اسلام توسط مسلمانان وجود دارد که برایمان قابل شناسایی است اگر به دنبال هویت باشیم به آن شناسایی اسلامی هم خواهیم رسید از همینرو بهواسطه تاریخ اسلام در امر هویت جایگاه پیدا میکند نه بهواسطه اعتبار گزارههای اسلامی. اما غیر از هویت معیارهای دیگری هستند که معماری را برتر میکنند. مثلا «معماری که ارزان باشد»، «معماری که خوب باشد»، « معماری بهصرفه باشد»، «معماری پایدار باشد»، «معماری که در برابر زلزله مقاوم باشد»، «هزینه زیادی برای سرد و گرم کردن صرف نشود»، «معماری که زیبایی شما را تحسینبرانگیز کند و آن را پاسخگو باشد و زیباییشناسی کند»، «فضای پرت نداشته باشد» و البته فاکتور مهم آیندهگرایی هم داشته باشد.
اگر بگوییم «هویت» یعنی گذشتهگرایی؛ با این تعابیری که گفتم در کنارش آدمها تمنای آیندهگرایی هم دارند یعنی همانگونه که دوست دارند از گذشته چیزی را داشته باشند میخواهند از امورات آینده هم بهرهمند شوند مثلا در دنیای امروزی نمیتوان لباسی با مد زمان شاهعباس پوشید باید با مد امروز پیش رفت. مثلا تنها قرمهسبزی نمیخوریم بلکه در کنار آن پیتزا را هم دوست داریم. اینها ظاهراً پارادوکسهای ذهن انسان است ولی به آن پارادوکس نگوییم مثلا ما نمیتوانیم بگوییم که کدام گُل بهتر است زیرا همه گُلها خوشبو هستند و ما نمیتوانیم یک خوبی را در مقابل خوبی دیگر قرار بدهیم در حوزه معماری هم به این شکل است البته به هر کدام هم چه وزنی میدهیم، مهم است. مثلا آقای حجت در ساخت مسجد برج میلاد آمده از سنتها استفاده کرده و آیندهگرایی را به کار نبرده است که اصلا معلوم نیست از چه دورههای معماری استفاده کرده است میفهمید در آن چیزهایی دارد که برای فلان تاریخ است برخی از پرسشهای کیستی شما را جواب میدهد اما همه را خیر!
با تمام این توصیفاتی که گفتم باید بگویم سوال شما که پرسیدید معماری تهران را واجد هویت میدانم یا خیر! میگویم که این سوال بسیار کلی است. اما به اعتقاد من، ۹۹ درصد معماری تهران یک معماری کارکردی است و هویتی مدرن یا غربی و شرقی هم ندارد. این معماری برای مردمی ساخته میشود که پول کمی دارند. در سطح شهر میبینیم که خانههای ساده میسازند که تقریبا از یکدیگر تقلید کردند و در یک شکل و قواره هستند یا از شیشههای آینهای یا رفلکس برای نما بهره بردند یا سنگ و سیمان. از در خانه هم که وارد میشوید فضای تمام خانهها یکشکل و یکجور هستند و هویت منحصربهفردی هم ندارند زیرا ضوابطها تا حدی برایشان محدودیت ایجاد کردند که نمیتوانند عرضاندام کنند. البته یکدرصد از ساختمانها را هم میبینیم که نماهای خیلی سنگین و کارشدهای دارند که برای آن دسته از متمولانی است که تمایل داشتند برای نمای ساختمان خرج زیادی کنند که اگر بخواهیم در مورد این نوع معماری صحبت کنیم باید بگویم که اغلب این ساختمانها داعیه هویت نیستند و تمایلی به گذشته سرزمین خود ندارند تا ساختمانی در این رابطه بسازند. این خانههایی هم که در خیابانها مردم عادی میسازند تابع شرایط شهرداری هستند و نمیشود غیر از این کاری کرد. حداکثر میتوانند پنجره را گرد یا چهارگوش کنند.
در حقیقت پرسش از «هویت»، یک پرسش فلسفی است نه تاریخی و تکنیکی. کسانی که وارد این حوزه میشوند بهخصوص معماران یا سیاستگذاران، بیآنکه بدانند معنی «هویت» چیست! مطالبه هویت تحت عنوان مقابله سنت و مدرن دارند.
بناهای دولتی ما هم متأسفانه مثل مسجد برج میلاد، مسجد دانشگاه بینالمللی، دولت و شهرداری را یک کاسه و عمومی میبینیم هم بیهویت هستند زیرا تمام این ساختمانهایی که توسط حاکمیت مدیریت میشوند جریان تعریف شده غالب نیستند. یعنی ما سردرگم هستیم البته برخی نمونههای خوب و متوسط را هم میبینیم اما بیشتر اینها تابع اشخاص و رانتها هستند. تا زمانی که اغلب این بناها توسط مسئولان طراحی میشود و آنان نظر میدهند اوضاع بناهای عمومی بهتر نخواهد شد. اگر بخواهیم تغییری در این نوع بناها ببینیم باید نوع نگاه مسئولان و نظردهندگان تغییر کند.
با توجه به این سردرگمی که در حوزه معماری ایجاد شده است و شما به آن اشاره کردید گویی برای مسئولان مهم نیست که پیوندی میان معماری و هویت تاریخی برقرار کنند و به نوعی گم شدن هویت در این امر روی آدمها هم تاثیر گذاشته است به عنوان مثال فرهنگ و هویت ایرانی بر مبنای نوعی ارتباط زنده و پویا بنا شده است که این ارتباط و تعاملات هم با شکلگیری معماری جدید کنونی بسیار محدود شده است و این نوع معماری عملا از بین برنده عناصری بودند که در قدیم به عنوان محلهها شناخته میشدند و دیگر محلهها که محملی برای تعاملات و ارتباطات آدمها بود تقریبا حذف شد این امر تا حدی میتواند از منظر هویتی بر اعضای جامعه تاثیر بگذارد و نقش معماری جدید چه بوده است؟
شما در خصوص دو مبحث سوال پرسیدید یکی اینکه کاربرد «هویت» چیست و دیگر اینکه اگر این هویت را دنبال کردهایم چگونه بر سبک زندگی، روابط اجتماعی، همبستگی و دیگر امورات زندگی ما تاثیر میگذارد و البته تاثیر معماری در آن چیست! پس بگوییم معماری، شهرسازی و ساخت شهری ما در ارتباط با هویت چیست؟
دو معیاری که لزوما باید وجود داشته باشند یکی «گذشتهگرا» بودن معماری است که معنای هویتمند در گذشتهگرا بودن هم است یکی هم آیندهگرا بودن است. درعینحال معماری باید فرزند زمان خویشتن باشد و به آینده نگاه بیاندازد. «چطوری این کار را انجام دهد؟» مسلما معمار با تحقیق و مطالعه به این امر دست پیدا میکند اما قسمت مهم ماجرا این است که از معمار بخواهیم چطور این موارد را به کار ببرد. معیارهای مکمل در کنار معیار اصلی هم مانند پایدار بودن، متناسب با اقلیم، ارزان بودن، کارکردهای خوب داشتن و… است. جمع شدن این معیارها در کنار هم تشکیل منظومهای مناسب در حوزه معماری را میدهد که باعث تزریق شدن رشد و پیشرفت در جامعه است و آدمها نیازمند جامعهای سرزنده هستند.
ببینید برای چه مهاجرت زیاد شده است، برای اینکه مردم جامعه ما احساس میکنند رو به ترقی نیستند و شغل و پول بیارزش شده است زمانی هم چنین احساسی کنند از کشور میروند و این موضوع هم به هویت ربطی ندارد آنها نگران آینده خود هستند پس یک فاکتور دلبستگی، پیوند و همبستگی اجتماعی این است که طرف از آینده خود مطمئن باشد و این هم یک معیار است.
من با اینکه هویت، کارکرد دارد کاملاً موافق هستم. اگر احساس کنیم در سرزمینی زندگی میکنیم که برای ما آشنا است و ما به فردوسی، حافظ و پدران خود وصل میشویم و تکافتاده نیستیم این هم باز موجب همبستگی و دلبستگی میشود. یعنی به حسهای موجود در ما پاسخ داده شده است. باید نوگرایی و گذشتهنگری توامان با هم کارکرد پیدا کند و به آن اهمیت دهند.
در مورد سؤالی که معماری تا چه اندازه در این امر نقش دارد، باید بگویم معماری، طرحهای شهری و در کل استیل زندگی نقش بسیار مهم و زیاد دارد زیرا از مهمترین مظاهر فرهنگی و فهم ما از محیط، «معماری» است.
زمان حاکمیت مسلمانان در ایران، معماری پیش از اسلام گسترش پیدا کرد و بعد از اسلام هم از همان معماری بهره بردند، به عنوان مثال «باغ ایرانی» پیش از اسلام بود و بعد از اسلام هم ادامه پیدا کرد. البته در دوره اسلامی از زرقوبرق و تجملات معماری کم کردند به مسئله «برابری» بیشتر توجه شد، اما بعد از گذشت چند دوره مجدد زرقوبرقها زیاد شد و در دوره صفویه تجملات به اوج خود رسید. مثلا «گنبد امامرضا(ع)» را در دوران صفویه طلاکاری کردند، در و دیوارها را کاشی کردند، کاخها را آینهکاری کردند، حتی «عالی قاپو» هم دچار هم زرقوبرق شد. دیگر آن سادهزیستی معماری اسلامی رنگ باخت و جایش را تجملات پُر کرد.
هویت شهری با هویت معماری متفاوت است در حال حاضر کشور ما نیاز مبرم به هویت شهری دارد تا هویت معماری. زیرا معماری دچار مخاطرات حاد نیست.
حالا «در اثر اسلام چه چیزی ادامه پیدا نکرد؟» اسلام که وارد ایران شد همه آن تمدنی که در ایران بود را ادامه داد و اذعان داشت که به همه این هنرها احتیاج داریم که در اوایل سادگی را پیشه کرده بود که در ادامه کار از بین رفت، ولی اسلام یک چیز را موقوف و تغییر داد آن هم شهرسازی بود. کشور شهرهای بزرگی در دوره ساسانی داشت که به صورت طبقاتی بود یعنی چهار طبقه اجتماعی که جزء شاهزادگان، روحانیون و سربازان حق داشتند در شهر زندگی کنند، باقی گروهها کشاورزان و دهقانان… باید بیرون از شهر زندگی میکردند، که به آن «ربض» با همان حومه و حاشیهنشینی در شهر میگفتند که به صورت فلاکتبار زندگی میکردند.
ببینید در دورههایی که دیوارهای مثل ارگ بم، بیشابور، مرودشت که قلعه و ارگ ساخته شده بود تنها شاهزادهها، روحانیون، سربازان و پیشهوران در آن ساکن بودند و دیگر افراد نمیتوانستند وارد شهر شوند کارگران هم باید وسایلهایشان را در دروازههای شهر میگذاشتند تا برای کار به شهر میرفتند و مجدد بعد از اتمام کارشان به خانههایشان برمیگشتند. شهر برای آدمهای خاص بود. اما اسلام این نوع زندگی را تغییر داد و محلهها را ساخت و در ایجاد محله، راه و روش پیامبر اکرم(ص) در شهر مدینه باب شد و در دیگر شهرها هم محلهها ساخته شدند. روشی که پیامبر در شهرها ایجاد کرد فرمودند در هر محلهای مسجد، بازار، میدان و کوچه… بسازند تا دسترسی مردم به همهچیز آسان شود از همین رو، اسم شهر یثرب را مدینه گذاشتند، «مدینه یعنی مظهر تمدن». کدام تمدن؟ مدینهالنبی. این روش را هم مسلمانان در ایران به اجرا درمیآورند. این روشهای اسلامی در محلههای اسلامی چین و مراکش هم میتوان دید که ما در یزد، و کاشان داریم.
هویتی که به لحاظ تاریخی و تمدنی یاد میکنیم به نوعی برای قبل از اسلام بوده است و در تضاد با هویت بعد از اسلام قرار میگیرد، این تضاد چگونه مدیریت شده و اعمال میشود؟
مسلما ما هویت تاریخی مسلمانی هم داشتیم که هویت به خاطر تاریخ، ارزش پیدا میکند مثلا «میدان حسنآباد، معماری التقاطی دارد اما «سازمان میراث فرهنگی» آن را ثبت میکند در حالیکه اگر چنین میدانی را امروزه میساختیم باید تخریب میشد اما این میدان ۶۰ سال است که جزئی از تاریخ ما شده است. میبینیم که زمان ارزش را عوض میکند مثلا یک چیز بیارزش در گذر زمان با ارزش میشود. صرفنظر از خوب یا بد بودن تاریخ دوره اسلامی، ۱۴۰۰ سال است که با این تاریخ زندگی میکنیم و جزئی از آن و آن جزئی از ما شده است اما در زمان فتح ایران، مسلمانان از نوگرایی حرف زدند و به خاطر نو بودن پذیرفته شد نه به خاطر هویتمند بودن. این نوگرایی روشهایی جزئی از معیار ما هستند را دارا بود مثل کارکردهای ارزان بودن، پایدار بودن، شهرسازی، محله، مشارکت مردم، کم شدن هزینهها، زیاد شدن همبستگی. پس خوب بودن روش به هویت داشتن این موضوعات است.
ضمن آنکه تبعیضهای به وجود آمده دیگر وجود نداشت!
البته به این مورد هم اشاره کنم که هویت شهری با هویت معماری متفاوت است در حال حاضر کشور ما نیاز مبرم به هویت شهری دارد تا هویت معماری. زیرا معماری دچار مخاطرات حاد نیست به جز آن یک یا دو درصدی که در مناطق بالای شهر ساختمانهایی با نمادهای گوناگون ساختهاند اما دیگر معماریها خانهها یک شکل آجری و سیمانی و ارزانقیمت هستند زیرا مردم پولی ندارند. اگر به مَسکنهای مهر نگاه کنید متوجه میشوید که معماریها ساده است و نهایت هنرشان در تغییر رنگ آجرها است. اگر لطمهای به هویت ما وارد شده از طریق هویت شهری بوده است نه هویت معماری. زیرا شهرهای مدرنیستی، سنت و راه و روش پیامبر(ص) ما را تغییر دادند سنتی که شهرهای ما را ارزان، موفق، همراه با کارکردهای مناسب و دارای هویت میکرد، را بر هم زدند. «حالا فکر میکنید چه کسی این کارها را کرد؟» امریکاییها این کار را کردند؟ خیر! بلکه طرح جامع تهران، وزارت مسکن، شهرداری تهران، آرشیتکت و شهرساز بر هم زد زیرا سررشتهای از شهرسازی نداشت پس اگر به دنبال هویت هستیم باید به دنبال هویت شهری باشیم. ما دچار بحرانی شدیم که عاملاش هم فساد و اتفاقاتی بود که هر روز در فضاهای مجازی میبینیم، سنتی که محلهها را ایجاد کرده بود رفته رفته از میان رفت و جامعه دچار چنددستگی شد. باید به سمتی برویم که این موضوعات را دوباره برگردانیم و زمانی میتوانیم همبستگی اجتماعی را ایجاد کنیم که این اتفاقات رخ دهد تا هویتی که در موردش حرف زدیم تاثیرش را بگذارد.
دیدگاهتان را بنویسید