به گزارش نخست نیوز؛ امینه سادات حسینی زهرائی_ فصل اول پایتخت سال ۱۳۹۰ با یک ایده منسجم به کارگردانی سیروس مقدم و با طراحی محسن تنابنده و نویسندگی خشایار الوند و امیرحسین قاسمی متولدشده، هیچکس نه سازندگان و نه بینندگان آن گمان نمیکردند این سریال نوروزی ادامهای داشته باشد. دست حمایت مردم و نگاه صحیح به این سریال باعث پیشرفت آن شد ، در ابتدا. بدنه داستان سریال یک خانواده که مانند فامیلشان کاملا معمولی بودند را روایت میکرد که در شهر تهران( پایتخت ایران ) یکخانه برایشان داستانهای غیرمعمولی را رقم میزد. هرکدام از شخصیتهای اصلی ویژگیهای خاص خودشان را داشتند و حتی کاستیهای که برای مردم آنها را ملموس میکرد. یک خانواده شمالی ایرانی طبقه متوسط جامعه از نقی پدر گچ کاری که در تلاش برای تهیه یکخانه وزندگی امن برای خانوادهاش بود، هما همسر دانشجویی که در کنار نقشش بهعنوان همسر و مادر دو دختر دو قلو در حال تحصیل در دانشگاه تهران بود و نقش صدای منطق خانواده را ایفا میکرد، ارسطو پسرخاله نقی و راننده کامیون عاشقپیشه که به امید تشکیل یک زندگی بود و حتی پنجعلی و سارا و نیکا. پنجعلی که شاید همه زیاد به یاد نداشته باشند در فصل اول باوجود فراموشی که داشت نقشی در پیش برد داستان هم ایفا میکرد و بهجز « نهار نخوردیم » ، تیکه کلام معروفش، دیالوگهای بیشتری داشت. در فصل بعدی هرکدام از یک شخصیتها متناسب با گذر زمان و فاصله زمانی رشد و تغییرات خودشان را داشتند که لازمهی شکلگیری و زمینهچینی برای داستان فصل بعدی و کشمکش و پیچهای داستانی سریال بود و با ادامه دادن بدنه داستان فصل اول وجود خانواده معمولی ، ارسطو ، کامیون و سفر جادهای با معرفی چند شخصیت جدید از خانواده و اطرافیان ما همچنان زندگی ساده و پرماجرای خانواده معمولی را دنبال میکردیم. اتفاقاتی که این خانواده معمولی پشت سر میگذاشتند هرچند هیچوقت معمولی نبود، ولی همین باعث جذابیت خورده داستانهای هر قسمت میشده. البته شاید تمام این اتفاقات ریزودرشت غیرمعمولی برای زندگی روزمره همهی ما پیش نیاید ولی از جنس زندگی مردم بودند. با گذر از هر فصل برای افزایش کمدی و یا تازگی داستان ذرهذره این نزدیکی به زندگی مردم و حتی زندگی ایرانی از پایتخت رخت بست. هر فصل ما شاهد یک هما ، نقی ، ارسطو ، فهیمه، رحمت و … جدید هستیم که زندگی فصل قبل خود را رها کردند و دوباره از اول یک مسیر جدید در پیش گرفتند. به شکلی که تغییر گریم و طراحی لباس کمترین تفاوت هر شخصیت در فصل بعدی او خواهد بود. سریال پایتخت در همهی این سالها که پخششده کمکم به جزی از فرهنگعامه ما مردم تبدیلشده که در بین سریالهای بیشماری که از تلویزیون پخش میشوند و حتی اسمی از آنها به یاد نمیماند همچنان باقدرت در بین حرف و فکر مردم باقیمانده ولی دیگر تناسبی نه با آنچه بوده و نه با ما بینندگان ندارد! یکی از تفاوتهای اصلی که در دو فصل اخیر با نبود مرحوم خشایار الوند احساس میشوند کاهش و از بین رفتن جنبههای خانواده سریال و همچنین کمدی آن است. خانواده معمولی نهتنها دیگر یک خانواده معمولی نیست بلکه خانواده معمولی نیست. صمیمیت و نزدیکی بین اعضای این خانواده بهمرور کم و کمتر شده و دیگر حتی حس نمیشود، از همان فصل سوم روابط همهی شخصیت کمکم بر پایه جروبحث و دعوا پیش رفته تا در قسمت آخر با یک آشتی و معذرتخواهی مشکلات روابطشان حل شود حالا چه بین بهبود با نقی باشد در فصل سوم و چه بین هما ونقی که در فصل چهارم دیدیم. از طرف جنبه کمدی سریال افت کمدی در این فصل به حدی رسیده که تنها با شوخیهای سطحی و فیزیکی و دور از موقعیت و شخصیتهاست که میخواهد از مخاطبان خنده بگیرد. از همه اینها بگذریم نقی با تخت شیر نشان، پسرخاله کمپر سوارش، هما که فقط در حال حرص خوردن از خرابکاریهای نقی است و مثلاً عقل کل خانواده است و اثری ندارد ، تا فهیمه و حتی بهروزی که رشد سنی و فیزیکی را همزمان باهم داشته و ظاهراً هرسال را سه سال گذرانده هیچ شباهتی به شخصیتهایی که روزی روزگاری برای پایتخت نوشته شدند ندارند. شخصیتها در هر سریال و فیلمی با گذر از مسیری که در داستان برای آنها مشخص کرده باید دچار تحول و تغییرات شوند و اگر این رشد و تغییر را نداشته باشند خود یک اشکال بزرگ در ساختار آن اثر است؛ اما آیا از بین بردن هر آنچه شخصیت پشت سر گذاشته در تمام طول داستانی که بینندگان فصلها دنبال کردند و حفظ پوستهای که ظاهری هم نیست و لفظ است جز آسیب به داستان فیلمنامه و شخصیت و سریال را دارد ؟
بیننده حالا باید باشخصیتهایی که مدام در حال پوست عوض کردن هستند و رویدادهای غیرملموس چه ارتباطی برقرار کنند؟ از فاصله واضح اجتماعی و اقتصادی که بهشدت در این روزهای سخت جای سوال برای هرکسی باقی میگذارند و خورده داستانهایی که ضرورتی برای وجود در داستان ایفا نمیکنند. سفرههای بلند و بالای تلویزیونی که همیشگی بوده و شباهتی به سفره مردم ندارد ولی خانواده معمولی چگونه در همین روز و سالهای ما زندگی میکنند و در عمل جایی در بین مردم عادی ندارد. اجارهنشین هستند و سکه تمام هدیه میدهند! در کل این فصلها جدید تنها در موارد محدودی آرش حسینی ، نویسنده فصلهای اخیر، و محسن تنابنده که صاحب ایده پایتخت و کارگردان هنری است، نظر بینندگان را دنبال کردند و برای گسترش جزییات داستان فیلمنامه به شخصیت هایی که در ابتدا جز اصلی نبودند توجه کردند و آنها را پررنگتر نمودن، دیگر نشانهای از توجه به صدای بیننده و مخاطبان نیست. چه از ورد شخصیتهای جدید، مانند همسر چینی ارسطو، و حذف آنها به صورتی که تنها یکبارمصرف هستند، چه مردن وزنده شدن و مردن بهبود گرفته، تا ایجاد صمیمیت و کشش بین رحمت و فهیمه تنها برای از بین بردن آن و حتی شغلی که هرکدام از شخصیتهای اصلی و فرعی در هر فصل دارند. پایتخت حالا سریالی است که هر فصل با اتمام آن مخاطبان منتظر فصل بعدی هستند و سازندگان دیگر حالا حداقل احتمال ساخت فصل بعدی را میدهد ولی در عمل آنها هیچ فصلی پشتوانهای برای فصل بعدی نگذاشتند. مثل خانههایی که هر فصل عوض میشوند شخصیتها هم بهکل عوض میشوند و داستان قبلی کنار گذاشتهشده و از اول ماجرای بیربط و نشان با اسم و پوستهی قبلی ساختهوپرداخته میشود. چه حیف و صد حیف که از سریال موفق خانوادگی و کمدی پایتخت دیگر نشانی نیست.
دیدگاهتان را بنویسید