به گزارش نخست نیوز، غلامرضا بنی اسدی_یک نمونه امروزی آن اشتباه گرفتنِ جریان مقاومت و گروههای فرقهای بنیادگرا چون القاعده وداعش و مجاهدینِ (منافقین) خلق و….. است.
در گروه های فرقهای- که پیشینهای به درازای تاریخ هم دارند- افراد نه بر مدارِ تفکر، که جذب کاریزمای لیدر و فرد اصلی میشوند و او با هژمونی و قدرت اثرگذاری شخصیاش، یک گروه را مدیریت میکند و حتی در گستره زیاد به فراوانی میرساند اما با از بین رفتن او، معمولا تشکیلات مرتبط دچار انواعِ تشتت میشود و دیگر نمیتواند باقدرت گذشته به مسیر قبلی خود ادامه دهد. به همین دلیل است که فرقهها همه توان خود را میگذارند تا لیدر خود را حفظ کنند.
گاه حتی شاهد مخفی سازی مرگ او میشوند چنانکه در فرقه رجوی با این مساله مواجهیم. آنان اعظای خود را در شرایطی ایزوله میکنند که بیخبری بسان زرهی بر تن سازمان عمل کند.
جریان مقاومت در فلسطین و لبنان اما اساسا با این انگارهها تفاوت ماهوی دارد. مطالعه بیطرفانه هم میگوید ، هیچ شباهتی بین گروههایی مثل القاعده و طالبان و… با جریانِ مقاومت وجود ندارند.
به جرات میتوان گفت اداراک برخی کشورهای غربی و بهخصوص آمریکا و اسراییل- که حماس و حزبالله را در لیست گروههای تروریستی خودشان قرار دادهاند- بسیار دور از واقعیت میدانی در فلسطین و لبنان است. مقاومت بهرغم اینکه بارها و بارها سران و رهبرانش را ازدستداده است اما راه را گم نکرده بلکه با قوتی افزونتر مسیر را ادامه داده است. امتداد 75 ساله مقاومت در فلسطین و منطقه نشانگر این واقعیت است که دشمن همچنان دچار خطای ادراکی است.
همین هم او را بهاشتباه محاسباتی میکشاند. نصرالله، هنیه، سنوار هم که نباشند مقاومت هست. چنانکه بعد از عزالدین قسام و امام صدر و سید عباس موسوی نهتنها امتداد یافت که دامنه اقتدار آنهم فراگیرتر شد.
واقعیت این است که شکلگیری مقاومت بر مبنای حق حیات و آزادی و کشور و پرچم است. برای نفی اشغالگری و تبعیض و تحقیر است. تا رژیم صهیونیستی این خط را ادامه دهد، مقاومت هم ادامه خواهد یافت. تا زمینه مبارزه باشد، زمین میدان نبرد باقی خواهد ماند.
دیدگاهتان را بنویسید