×
×
جدیدترین‌‌ها

«ایست» در حوزه معماری به نفع‌مان است

  • کد نوشته: 997
  • مهر 14, 1397
  • یک کارشناس معماری می‌گوید، در حوزه معماری احتیاج به ایست داریم تا بتوانیم علم، دانش و فرهنگ‌مان را در معماری بازیابی کنیم. به گزارش گشت و گذار، رقیه رسول‌زاده، کارشناس حوزه معماری است. او در مرکز معماری و دفتر معاری حوزه هنری، فعالیت‌های گسترده‌ای را در زمینه معماری دارد. رسول‌زاده از اینکه به تقلید از […]

    «ایست» در حوزه معماری به نفع‌مان است

    یک کارشناس معماری می‌گوید، در حوزه معماری احتیاج به ایست داریم تا بتوانیم علم، دانش و فرهنگ‌مان را در معماری بازیابی کنیم.

    به گزارش گشت و گذار، رقیه رسول‌زاده، کارشناس حوزه معماری است. او در مرکز معماری و دفتر معاری حوزه هنری، فعالیت‌های گسترده‌ای را در زمینه معماری دارد. رسول‌زاده از اینکه به تقلید از کشورهای غربی، به سمت شهرک‌سازی و آپارتمان‌سازی روی آوردیم، بسیار ناراحت است و می‌گوید این امر باعث از هم‌پاشیدن بنیان خانواده‌ها و منزوی شدن آنان شده است. او معتقد است، مسئولان تنها به فکر سودجویی‌های خود هستند، سواد کار کردن بسیار محدودی دارند. ما در معماری‌مان احتیاج به «ایست» داریم. بایستیم ببینیم کجا بودیم و داریم به کجا می‌رویم، یعنی ببینیم چه مسیری را در معماری دنبال می‌کنیم، بدون شک در حوزه معماری احتیاج به آگاهی‌سازی داریم و این آگاهی‌سازی را باید از طریق مردم ایجاد کنیم. اگر اطلاعات درستی به مردم بدهیم و موضوعات را رسانه‌ای کنیم مطمئن هستم که اتفاقاتی خوبی رخ خواهد داد. به جرات می‌گویم که مسئولان در بی‌اطلاعی هستند. حتی سررشته‌ای از معماری ندارند چه برسد که آکادمیک در این رشته‌ها تحصیل کرده باشند. تنها وزیر راه و شهرسازی در رشته عمرانی تحصیل کرده بود که بارها با او در خصوص معماری صحبت کرده‌ام و بحث‌مان بالا گرفت، به او می‌گفتم «چه بلاهایی بر سر ساختمان‌سازی می‌آورید، این ساختمان‌ها به ظاهر مقاوم هستند اما در واقعیت هیچ‌گونه مقاومتی ندارند زمان وقوع زلزله بررسی کرده‌ایم کلبه‌های قدیمی که به سبک بومی، ۲۰۰ سال پیش ساخته شده‌اند، مقاوم تر از ساختمان‌های امروزی هستند و آسیب کمتری در زلزله دیده‌اند. بدون شک اگر در کرمانشاه خانه‌ها را مقاوم می‌ساختند، چنین فاجعه‌ای رخ نمی‌داد و من احساس می‌کنم که «وجدان» کاری در حوزه معاری وجود ندارد.

    با توجه به اینکه در حوزه «فرهنگ» بحث معماری را داریم، عموما ترسیمی که از حوزه معماری در جامعه وجود دارد امری شدیداً هنری و بسیار تخصصی است که با ریاضیات و اشکال هندسی نسبت دارد. یعنی در دو موضوع هنرمندانه یا خیلی مهندسی طرح شده است و بسیار کم پیش‌آمده تاثیرات معماری را در زندگی روزمره یا هویت‌های شهری و فردی‌مان بررسی کنیم. تلاش ما این است معماری را از آن ساحت انتزاعی دور کنیم و تأثیرات آن را انضمامی‌تر در فرهنگ عمومی بررسی کنیم! بیشتر قصد داریم با رویکرد فرهنگی و هویتی به بحث معماری بپردازیم زیرا کمتر پیش آمده تا رسانه‌ها تاثیرات معماری را در زندگی روزمره یا هویت برای مردم یک شهر بررسی کنیم!

    از اینکه چنین دغدغه‌ای برای گشت و گذار و بدنه جامعه و مردم پیش آمده تا به این موضوع اهمیت ‌دهند و به آن فکر کنند بسیار خوشحالم، زیرا سال‌ها بود که خودمان حرف می‌زدیم و خودمان می‌شنیدیم. نه تنها مخاطبی نداشتیم بلکه کسی هم برای پیگیری مطالبات ما نبود. این جریانی که ایجاد شده جای تامل دارد، قطعاً جای حرف و کار زیادی هم دارد. افراد دغدغه‌مندی هستند که حرف‌هایشان در دلشان مانده که هیچ‌جا مطرح نشده است. ان‌شاءالله بتوانیم از این طریق به گوش مردم برسانیم تا فرهنگ‌سازی خوبی در این زمینه شکل بگیرد، تا سلیقه و ذائقه مردم با این صحبت‌ها تحریک شود، شاید در مرحله اول نتوان تغییرات بزرگی ایجاد کرد؛ اما به تدریج این اتفاق رخ می‌دهد که مردم در حوزه معماری نسبت به خانه‌هایشان حساس شوند و به سمت هر نوع معماری نمی‌روند و مسئولانی که در حوزه معماری به ساخت و ساز مشغولند نمی‌توانند هر چه دلشان می‌خواهد را بسازند و به اسم ساختمان و معماری به خورد مردم بدهند این امر باعث می‌شود که تا حدودی فرهنگ معماری و شهرسازی کشور تکان بخورد، چون تا مردم نخواهند و تقاضایی نباشد عملاً عرضه‌ای هم انجام نمی‌‎شود اما اگر این تقاضا از طرف مردم مطرح شود، قطعاً دگرگونی عظیمی رخ می‌دهد.

    زمانی‌که به معماری امروز ایران نگاه می‌کنم، «امروز» منظورم معماری مدرنی است که در شهرهای بزرگ شکل می‌گیرد، مهم‌ترین دغدغه‌ای که برایم ایجاد می‌شود این است که در طول تاریخ با گسستی در همه حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مواجه بودیم که می‌توان معماری را بخشی از آن پازل در نظر گرفت؛ یعنی با ورود مدرنیزاسیون به ایران، وارد حوزه‌ای می‌شویم که به‌یک‌باره نگاه ما، نگاه تقلیدمحور و رونوشتی از کشورهای توسعه‌یافته است. اهداف تهاجمی و فرهنگی در جای خود، ولی خودمان در جامعه به شکل یک واقعیت از آن یاد می‌کنیم. که به نوعی نگاه تقلیدی در این حوزه وجود دارد، با توجه به اینکه در ایران معماری پیش از اسلام وجود داشته و نوع مهندسی که در آن دوران شکل گرفته است اما هویتی مستقل و جدا در حوزه معماری در ذهن ما وجود ندارد و صرفا به این موضوع فکر کرده‌ایم که باید شهری همانند پاریس، رم یا نیویورک داشته باشیم، ما از همان ابتدا با این فقدان، بحران هویت و عدم اعتمادبه‌نفس فرهنگی و هنری مواجه بودیم. البته تاریخ معماری مدرن که از زمان قاجار شروع می‌شود و تا دوران پهلوی و همچنین جمهوری اسلامی ادامه پیدا می‌کند. قصد دارم نگاه پیشینه‌ای و تاریخی به این قضیه بشود. آیا پیش‌فرضی که در این زمینه گفته‌ام را می‌پذیرید و نشان دادن این مسئله در حوزه معماری به‌طور انضمامی چطور است؟

    در ابتدا از معماری ایران در گذشته بگویم و بعد به مقایسه با کشورهای غربی می‌پردازم. که آن‌ها چه کار می‌کردند و این اتفاق چگونه باعث تغییر ما شد. با توجه به موقعیت جغرافیایی در ایران و دور ماندن از یخبندان‌ها، ایران همچنان جای مناسبی برای سکونت بود. دریاچه‌های بزرگ و آب شیرین در بستر داخلی ایران بوده و کم‌کم از بین رفته بودند. قدمت ایران و اینکه مرکز گفت‌وگو بوده است نه زورگویی هم در این امر بی‌تاثیر نبود، به‌هرحال جنگ‌ها و مشکلات زیادی بود ولی ایران در آن دوران مهد تمدن بوده است. مثلا اگر یک دوره‌ای بغداد مهد تمدن بوده و بعد نیویورک بوده، یک زمانی هم ایران مهد گفت‌وگو بوده است، ایران که می‌گویم نه جغرافیای حال حاضر، بلکه ممکن است کمی از آن دوران بزرگ‌تر و برخی اوقات کوچک‌تر بوده باشد ولی چیزی که ایران نامیده می‌شد.

    حکمت در ایران، کل‌نگر بود یعنی جهان‌بینی و علوم در آن تعریف می‌شد و کسی که می‌خواست موضوعی را یاد بگیرد از کل به جزء می‌رسید؛ یعنی همه علوم بالایی را می‌آموختند در رشته پایین رشته تخصصی‌اش را یاد می‌گرفتند اما آموزش معماری به‌صورت سینه‌به‌سینه بود. آن کسی که به معماری علاقه داشت در محضر استاد، حکیم و معمار که در طب، فقه و حکمت سررشته داشت، می‌رفت و دانش معماری را با تمام هنرهای وابسته آموزش می‌دید. کسی که در محضر استادان معماری، شاگردی می‌کرد تا مدت‌ها کار جدی به او سپرده نمی‌شد تنها خدمتی که به استاد انجام می‌داد را «حکمت عملی» می‌گفتند.

    بعد ظرف وجودش که بزرگ‌تر می‌شد کم‌کم اطلاعات و دانش مهم به آن‌ها داده می‌شد و بسیاری از این دانسته‌هایشان را به‌صورت اسرار سینه‌به‌سینه به همدیگر می‌گفتند؛ یعنی در این حوزه اسرار مگوی زیادی هم وجود داشته است به عنوان مثال: «شیخ‌بهایی» که در تمام حوزه‌ها دانش و اطلاعاتی شگرفی داشت در حوزه معماری هم سرآمد این امر بود که به عنوان موسس و بنیان‌گذار در فرهنگ و تمدن کشور موثر بودند شاید عده‌ای هم به عمق مطالب پی نمی‌بردند اما اصول کار بزرگان را رعایت می‌کردند همانند پیمان‌بندی، مصالح، الگوهای مناسب برای فضا، نقوشی قابل استفاده، چیدمان و… گویی کسی که دستور زبان را اختراع کرده است عده‌ای ادیب، فاضل و دانشمند به صورت نظری مسائلی را مطرح می‌کردند و عده‌ای دیگر از روی الگو صحیح به تقلید آنان می‌پرداختند. با تمام این تفاسیر معماری، هزاران سال است که در ایران تجربه شده و به‌مرور ایراداتش برطرف شده است. حال به سراغ اروپا می‌روم که چه اتفاقی در آنجا افتاده است؟

    در دوران اسلام که تمدن عظیم و غنی داشتیم و هنر متعالی را متعالی‌تر کردیم، اروپا در تاریکی و خفقان به‌سر می‌برد و به کسی اجازه نمی‌دادند که درباره علم به‌راحتی صحبت کنند. حتی عده‌ای از مردمشان در فقر مطلق زندگی می‌کردند. گروهی هم مشغول ساخت کلیسای بزرگ با هزینه‌های هنگفت بودند که دوره ۸۰‌ ساله برای ساخت آن طول می‌کشید تا از مردم پول بگیرند و کلیسا را بسازند.

    ظاهراً کلیساها را از معماری ایرانی‌ اقتباس کردند و عده‌ای بر این امر اعتقاد دارند که «گوتیک» برگرفته از معماری اسلامی است. با تمام این احوالات و بحران معماری که در اروپا وجود داشت، در عصر رنسانس و با بحث آزادی اندیشه تغییرات و تحولات گسترده‌ای ایجاد شد. طبع آدمی این است به هر چیزی که می‌رسد شروع به بسط آن کند. کم‌کم افراط در معماری پیش می‌آید؛ با پیدایش سبک روکوکو در اروپا، این سبک مخصوص زنان و فوق‌العاده پُر تزیین بود. اما همچنان عده‌ای فقیر بودند و عده‌ای دیگر خانه‌های زیبا می‌ساختند و در آن زندگی می‌کردند. همین‌طور سبک باروک که کاخ‌های خیلی بزرگ با چشم‌انداز بی‌نهایت داشت. این معماری، معماری مردمی نبود تا اینکه جنگ جهانی رخ داد. در جنگ جهانی شهرها ویران شد، ارابه جنگ تمام اروپا را له کرده بود و چیزی از تمدن آنان باقی نمانده بود. در این دوران «لوکوربوزیه» با حضور در صحنه به این می‌اندیشد که با ورود جهان صنعتی و احداث کارخانه‌های متعدد، کارگران زیادی هستند که بی‌سرپناه شدند، پس خانه‌هایی را ساختند که کوچک، ارزان قیمت و بهداشت استانداردی داشت را در اختیار آنان قرار داد.

    از این‌طرف مهم نبود که افراد فرانسوی، انگلیسی یا اسپانیایی باشند، به همه یک شکل خانه می‌دادند ولی چون تکنولوژی و برق وجود داشت، جای نگرانی نداشتند و نیازی بالانس کردن سرمایش و گرمایش همراه با سبک معماری نبود، با برق هر امکاناتی را که می‌خواستند به مردم می‌دادند، بعد وقوع این رخدادها، از زغال‌سنگ برای ساختمان‌سازی و شهرسازی استفاده کردند و شهرهای صنعتی اروپا، در آلودگی شدید هوا فرو رفت و بیماری‌ وبا همه‌جا را فرا گرفت. آنها مسیری را درپیش گرفته بودند که همه چیز رو به نابودی پیش می‌رفت، تصمیم گرفتند به امریکا بروند و دیگر از ذغال سنگ استفاده نکنند. در حین ساخت کارخانه‌ها شهرک وسیع برای آن در نظر نمی‌گیرند بلکه شروع به بلندمرتبه‌سازی می‌کنند و اسمش را هتل‌آپارتمان می‌گذارند؛ یعنی این خانه‌ها دیگر جایی برای زندگی نیستند تنها جای خواب برای مردم بود که شب بخوابند و صبح به سرکار بروند.

    در حال حاضر، گویی دنیا به سمتی رفته تا مساوات و عدالت گسترش پیدا کند و مردم هم به‌صورت جهانی از این پدیده استقبال کردند. رویکردی که در کشور ما نسبت به این موضوع پیش آمد. در کشور ما هم جنگ شد، بچه‌های زیاد به دنیا آمدند، گفتند باید افراد را در خانه‌ها جای بدهیم، بیاییم تعداد زیادی خانه‌های یک شکل آپارتمانی بسازیم. ببینید ما الآن در کجای اروپا قرار گرفتیم؟ حدوداً ۱۵۰ سال پیش اروپا. درحالی‌که ببینید اروپا بعدش چه شد. آلودگی هوا را کنترل کرد، الزامات بهداشت را زیاد کردند، واکسیناسیون پیش آمد، شهرک‌هایی که از ۵ تا ۱۰ طبقه بودند را کاهش دادند، اما در کشور ما این‌ شهرک‌ها را گسترش دادند؛ یعنی شهرک‌هایی که الآن داریم درست می‌کنیم آن‌ها ۱۰۰ها سال پیش، ساخته بودند، به ظاهر همه چیز در امن و امان بود اما آن خانه‌ها همانند خانه‌های اروپایی یا کلبه‌ای میان مزرعه نیست که خانواده‌ها با هم در تعامل بودند و مزرعه را اداره می‌کردند امروز خانه‌ها کوچک شده، پدران و مادران سرکار می‌روند، بچه‌ها در مهدکودک هستند در نتیجه بعد از ۱۵ سال بزرگ‌ترین جنایت‌ها در این شهرک‌ها شروع به شکل گرفتن کرد. این شهرک‌ها باعث بزهکاری شدید جوانان شد. اروپاییان به این نتیجه رسیدند که این خانه‌های کوچک و ارزان‌قیمت به فرهنگ آنان آسیب رسانده، از همین رو تمام خانه‌ها کوچک را با دستان خودشان نابود کردند اما در ایران می‌بینیم که این سبک خانه‌ها به صورت انبوه ساخته می‌شود.

    سال ۹۴ که در جریان طرح توسعه کشور قرار گرفتم متوجه شدم نزدیک به ۱۰ هزار شهرک‌ از خانه‌های کوچک را قصد دارند، بسازند.

    زمانی‌که به اتفاقات نگاه می‌کنیم ممکن است این سؤال برای مخاطب ایجاد شود که این نوع معماری و خانه‌ها و نحو مهندسی آن‌ها چگونه باعث این‌همه آسیب شده است؟ ولی به نظر می‌رسد یکسری عوامل دست‌به‌دست هم داده، که این نمونه خانه‌ها ساخته شود. به عنوان مثال عوامل تاریخ ـ اجتماعی، فرهنگی دوره‌ای که در مورد آن صحبت می‌کنید در غرب را بخوانیم احتمالاً مسئله بیکاری، فقر، بزهکاری، ورود به جامعه صنعتی و اختلاف طبقاتی و تخریب فرهنگی دلایلی دیگر برمی‌گردد، تقلیل دادن این موضوع به صرف معماری مجاز است؟ یعنی به خاطر ساخت این‌خانه‌ها، فرهنگ به انحطاط کشیده شد؟

    این یک بستر فلسفی بزرگ‌تر دارد که توضیح می‌دهم. تمام این موارد ظاهر داستان است؛ یعنی کسی که دوربین گذاشته و شهرها را رصد می‌کند، عکس و فیلم می‌گیرد، از هیچ بنیان فکری این ماجرا خبر ندارد. سوال ایجاد می‌شود که بنیان فکری این داستان چیست؟ ببینید ما فکری داریم که می‌گوییم من فقط همین عمری که دارم را می‌خواهم از آن استفاده کنم، هر مقدار سود بیشتری بگیرم و لذت بیشتری ببرم آدم باهوش و موفق‌تری هستم. سود بیشتر، لذت بیشتر و دیگر هیچ‌چیز برایم مهم نیست. زیرا آن چیزی که به اسم «خدا» ذکر می‌گفتیم و در همه کارها از جمله «حکمت» از آن استفاده می‌کردیم. در دانشکده معماری هم این موضوعات را آموزش می‌دادند که خدا یک فکر خیالی است که وقتی از همه‌جا دستمان بریده می‌شود در درونمان خلقش می‌کنیم که به بی‌پناهی نرسیم. آن‌ها با به وجود آوردن سود بیشتر و لذت بیشتر خدا، آخرت و ماوراء‌الطبیعه را انکار کردند و گفتند که چنین چیزی وجود ندارد و کسانی که این نوع کتاب‌ها را به تحریر درآوردند و به بازار عرضه کردند تمام این افکار را در جامعه اشاعه دادند.

    بله، ممکن است تلاش کرده‌اند وجه معنوی زندگی انسانی و نیازهای معنوی را از بین ببرند.

    خیلی عادی می‌گویم مثلاً می‌خواهید کیک درست کنید، آرد لازم دارید تا با آن خمیر درست شود حتی آردی که از کیسه می‌گیرید در الک می‌ریزید تا تبدیل به دانه‌های مجزا شود، وقتی این‌طور شود خمیر راحت یکدست می‌شود و شکل می‌گیرد و آن قالبی که می‌خواهیم از آن استفاده می‌کنیم؛ اما اگر همین آرد رطوبت بخورد، از این اَلَک رد نمی‌شود و هر چقدر این‌ را وَرز می‌دهیم آن شکلی که می‌خواهیم را نمی‌گیرد در نتیجه برایمان مزاحمت ایجاد می‌کند. این توضیح را دادم تا این موضوع را به جامعه بسط دهم. آن‌ها در تلاش‌اند تا هر چیزی که باعث بسته شدن جامعه می‌شود را میان مردم ایجاد کنند یعنی فرد در خانه‌اش نشسته و تنها فرهنگ خودش را دارد و می‌گوید «این تنها فرهنگ من است» یا بیان دارد که «من سالی یک‌بار لباس می‌خرم»، «به سینما می‌روم»، «شام فوری و فست‌فودی می‌خورم» او تمام این کارها را به صورت فردی انجام می‌دهد و آدم‌ها به تدریج از هم جدا می‌شوند و این فرهنگی است که می‌خواهند میان مردم جا بیفتد. آن‌ها می‌خواهد که انسان به صورت فردی در این سیستم و چرخه جهانی حل شود. پس آن‌ها می‌توانند بر انسان‌ها حکومت کنند.

    در هر جامعه‌ای که فرهنگ، معماری، لباس و شیوه زندگی خودش را داشته است، موانع برای آن سبک جهانی هستند. آن‌ها دوست دارند جهان برنامه‌ریزی شده که با آزمون و خطا به آن رسیده‌اند را گسترش دهند و جامعه را به سمتی می‌برند که نیازی نیست من ایرانی باشم، فقط کافی است یک آدم باشم و در این سیستم شبکه جهانی یک موجود مؤثر به حساب آیم. من جایگاه خودم را در این شبکه جهانی پیدا می‌کنم و این برای من مهم‌تر است تا اینکه هویت ایرانی خودم را حفظ کنم. با توجه به این تعریفات و توصیفات بود که در دوران گذشته، یکی از پادشاهان ایرانی قصد داشت دروازه‌های تمدن را به روی کشور باز کند و احساس می‌کرد اتفاق خوبی رخ می‌دهد، اما به مرور متوجه خطرات شد و جبهه‌گیری کرد که او را از مسیر خارج کردند و به جای دیگر تبعید شد.

    این فرایندها بود که افراد را از خانواده‌های گسترده تبدیل به تک‌آدم یا منزوی شدن، کرد. در خانواده‌های بزرگ، ظاهرا زن درون خانه و مرد بیرون از خانه بود اما در اصل زن در خانه اقتدار داشت و از لحاظ اقتصادی مستقل بود. مثلاً زنان شهرنشین مذهبی کاشان، در خانه دستگاه شعربافی داشتند، محصولات کشاورزی را پرورش می‌دادند و عرضه می‌کردند، زن مدیر و مدبر بود، بچه‌ها و افراد مُسن و دیگر اقوام در خانه بودند. اما در حال حاضر، این خانه‌های بزرگ را تبدیل به خانه‌های کوچک کردند، چه اتفاقی افتاد؟ به زن گفتند شما اجازه دارید از خانه بیرون بروید. زن دیگر در آن خانه نمی‌توانست کار اقتصادی کند، نمی‌توانست مدیریت داشته باشد، نمی‌‎توانست احساس مفید بودن کند. پس در بیرون از خانه مشغول به کار می‌شود. پس چه کسانی مزاحم هستند؟ کودکان و پیران. کودکان و پیران که در دوران گذشته سرمایه‌های رایگان برای کار کردن بودند الآن تبدیل به مزاحم شدند. کودکستان و سالمندان درست کردند، حال یک زن ماند و یک مرد، با هم دچار تنش شدند.

    خانه‌های قدیمی به دلیل بزرگ بودن، تنوع فضایی داشت در آن گیاه بود، نور خورشید حرکت می‌کرد تنوع در آن بسیار بالا بود، چون تنوع در آن بسیار بالا بود، هم برای کودک، هم برای پیر، هم برای کسی که در خانه مهمان بوده، این تنوع باعث می‌شود آن خانه کسالت‌آور نباشد.

    اما الآن در خانه‌های آپارتمانی کوچک، کودک از خواب بلند می‌شود تا نیم ساعت بعد اگر تلویزیون روشن نشود می‌خواهد از چارچوب دلگیر خانه فرار کند. چرا؟ چون خانه برایش به‌شدت کسالت‌آور شده است. نور مصنوعی، ثابت و یکنواخت است. وسایل، در و دیوار یکنواخت است. زمانی که این کسالت و یکنواختی بر روح آدم‌ها می‌نشیند، به سمت تغییر در معماری داخلی می‌روند تا مبلمان خانه‌هایشان به‌روز کنند. اما باز می‌بینیم که تغییرات مبلمان و سفرهای خارجی ارضایشان نمی‌کند، تصمیم به نو کردن اعضای خانواده‌هایشان دارند. خیانت‌ها زیاد می‌شود و بنیان خانواده از بین می‌رود. همه دارند تبدیل به موجوداتی می‌شوند که دوست دارند سوئیت‌های تک نفره داشته باشند. ما داریم از آن خانواده، بستر و جامعه تبدیل به یک تک‌عنصر می‌شویم. تک‌عنصری که به راحتی در قالب جهانی‌سازی شکل می‌گیرد.

    بله، این امر جهانی است!

    اگر از آن غفلت کنیم همان تک نفره‌ها هم به موجودات فضایی و آزمایشگاهی تبدیل می‌شوند و هویتی برایشان باقی نمی‌ماند.

    کاملاً موافقم که این یک امر برنامه‌ریزی‌شده، هدفمند و در قالب جهانی‌سازی است. مثلاً در حوزه اقتصاد فرهنگ که صحبت از منفعت‌طلبی جهانی کردید، وجود دارد که در حال حاضر نمی‌خواهم به این موضوع بپردازم. در حال حاضر قصد دارم به نتایج و پیامدهای این مسئله در جامعه خودمان فکر کنیم و اگر در این جریان جهانی‌سازی یا این اتمیزه‌ شدن که آن‌ها از ما می‌خواهند هضم شویم، یا به‌نوعی یکدست‌سازی که مهم‌ترین عنصر برای نظام سرمایه‌داری که باید همه چیز چه در قالب فرهنگ، چه در قالب اقتصاد یا معماری یکدست‌سازی شود، اگر این‌ها را بپذیریم به لحاظ هویتی چه بلایی سر ما می‌آید. همین‌طور پیش از این، چطور توانسته‌ایم نسبت به هویت معماری‌مان بی‌توجه باشیم که در این جریان یکدست‌ساز نظام سرمایه‌داری که این شکل از معماری خاص را تحمیل می‌کند، هضم شویم، دوست دارم به این مسائل بیشتر بپردازیم!؟ سؤالم به‌طور مشخص این است در دوره صفویه شکل عجیب‌وغریب و با شکوه معماری را داریم، در دوره پیش از اسلام آن شکل معماری دقیق را داریم. در زندگی و شهرسازی سنتی ایرانی آن شکل از تعامل و ارتباط انسان‌ها را باهم داریم که باعث هویت‌بخشی اجتماعی و فرهنگی شده است. دقیقاً این‌ها از کجا شکسته شد و چطور این‌ معماری را نادیده گرفتیم و چگونه آن نظام سرمایه‌داری با چه شکل و قالبی و از چه مجرایی توانست به ما نفوذ کند که نسبت به آن‌ها بی‌اعتنا شدیم و دیگر آن‌ها را در نظر نمی‌گیریم، نتیجه و برآیند این بی‌اعتنایی و ندیدن و پشت کردن آن گذشته به‌نوعی آرمانی، لااقل در حوزه معماری چه برآیندها و نتایجی به همراه داشت؟

    اگر دقیق بخواهم عرض کنم، این گسست از زمانی اتفاق افتاد که شیوه آموزش در معماری تغییر کرد. تا پیش از این شیوه آموزش از طریق استاد به شاگرد بود، در گذشته عده‌ای را به خارج از ایران فرستادند که «آقای خان‌شقاقی» اولین نفر بود که شیوه آموزش را از اروپا یاد گرفتند و به داخل ایران آوردند، دانشگاه‌هایی را تأسیس کردند و مکتب‌خانه‌ها و آن شیوه استاد و شاگردی را برچیدند. درحالی‌که در غرب می‌بینیم از همان کودکی نبوغ و استعداد کودکانشان را شناسایی می‌کنند در آینده استعدادهای آنان هدر نرود و ما می‌بینیم که بهترین معماران در آنجا از کودکی آموزش و مهارت‌های خاص را دیده‌اند. در ایران ۳۰۰۰ دانشگاه معماری داریم که در سال ۲۰۰، ۳۰۰ تا دانشجوی روزانه، شبانه، غیرانتفاعی و… می‌گیرند. استادان همان دانشجوهایی هستند که ۲ سال پیش فارغ‌التحصیل شدند یک یا دو پروژه اجرایی هم انجام ندادند. یکسری منابع اروپایی را خوانده‌اند، به دانشجویان تدریس می‌کنند. نکته جالب توجه اینکه جلوی همان دانشگاه‌ها، مغازه‌هایی وجود داد که پایان‌نامه، پروژه دانشجویی و ماکت‌سازی دارند، دانشجو عملا هیچ کاری در دانشگاه انجام نمی‌دهد. اما در آینده مسئول ادارات دولتی می‌شود و قرار است شهرکی را بسازد که نتیجه‌اش از پیش معیین است.

    مثلاً کرمانشاه که می‌روید ساختمان‌های ۱۰ طبقه را می‌بینید. چه بلایی دارد سر معماری و شهرسازی می‌آورند؟ چه لزومی دارد در دور ‌افتاده‌ترین شهرستان‌ها آپارتمان ساخته شود. درست است در تهران محدودیت زمین داریم و به سمت آپارتمان‌سازی پیش رفتیم، اما در ایلام و آذربایجان چرا آپارتمان می‌سازند؟ اگر بدانند که آپارتمان‌نشینی چه بلایی بر سر فرهنگ‌مان آورده است! دیگر چنین کاری نمی‌کردند. ببینید در غرب و اروپا به چه اندازه حساب شده و دقیق کار می‌کنند در حالی‌که ما بدون هیچ‌گونه تدبیری، معمار پرورش داده‌ایم.

    طوری که متوجه شدم اروپاییان استراتژی برای کوچک‌ترین کارهای اجرایی خود دارند ولی ما چنین مسائل را جدی نمی‌گیریم، این موضوع تا چه اندازه در معماری بروز کرده است. مسئولان به استراتژی معماری و راهبردی که از پیش بخواهد طراحی کند و بر مبنای آن فرهنگی را جلو ببرد، می‌اندیشند؟

    به جرات می‌گویم که مسئولان در بی‌اطلاعی هستند. حتی سررشته‌ای از معماری ندارند چه برسد که آکادمیک در این رشته‌ها تحصیل کرده باشند. تنها وزیر راه و شهرسازی در رشته عمرانی تحصیل کرده بود که بارها با او در خصوص معماری صحبت کرده‌ام و بحث‌مان بالا گرفت، به او می‌گفتم «چه بلاهایی بر سر ساختمان‌سازی می‌آورید، این ساختمان‌ها به ظاهر مقاوم هستند اما در واقعیت هیچ‌گونه مقاومتی ندارند زمان وقوع زلزله بررسی کرده‌ایم کلبه‌های قدیمی که به سبک بومی، ۲۰۰ سال پیش ساخته شده‌اند، مقاوم تر از ساختمان‌های امروزی هستند و آسیب کمتری در زلزله دیده‌اند. بدون شک اگر در کرمانشاه خانه‌ها را مقاوم می‌ساختند، چنین فاجعه‌ای رخ نمی‌داد و من احساس می‌کنم که «وجدان» کاری در حوزه معاری وجود ندارد.

    در زمان گذشته با نام «خدا» کارها را شروع می‌کردند و به این امر اعتقاد داشتند که باید وجدان کاری را رعایت کنند. مثلا در معماری زمانی‌که می‌دیدند ساختمانی به مردم ضرر می‌رساند، نمی‌ساختند. آن‌ها به این امر اعتقاد داشتند که اگر منار مسجد را می‌ساختند و به خانه مردم اشراف داشت، باید خراب می‌شد زیرا وجدان کاری داشته‌اند. امروزه می‌بینیم که لامپ کم‌مصرف در خانه‌ها می‌گذارند و سرطان میان مردم زیاد شده است، آنان که نیستند جوابگوی این ماجرا باشند. تصور کنید در مناطق بوشهر، ساختمان‌های شیشه‌ای ساخته‌اند که در دمای هوا ۷۰ درجه، آفتاب بیشتری به ساختمان وارد می‌شود.

    چرا این‌قدر شیشه رفلکس استفاده می‌کنند؟ چرا در منطقه‌ای که سرما وجود دارد از شیشه‌های بزرگ استفاده می‌کنند؟ چرا در مصالح بتن استفاده می‌کنند که به طبیعت برنمی‌گردد؟! آن‌ها فقط به سودجویی‌های خود فکر می‌کنند، سواد کار کردن ندارند. ما در معماری‌مان احتیاج به «ایست» داریم. بایستیم ببینیم کجا بودیم و داریم به کجا می‌رویم، یعنی ببینیم چه مسیری را در معماری دنبال می‌کنیم، بدون شک در حوزه معماری احتیاج به آگاهی‌سازی داریم و این آگاهی‌سازی را باید از طریق مردم ایجاد کنیم. اگر اطلاعات درستی به مردم بدهیم و موضوعات را رسانه‌ای کنیم مطمئن هستم که اتفاقاتی خوبی رخ خواهد داد.

    حساسیت ما بیشتر به موضوعات و مسائل فرهنگی این حوزه است. یکی از مسائلی که در خصوص معماری برایمان خیلی مهم است، تهران به عنوان نمونه آرمانی به نوعی الگو و پارادایم دیگر شهرها شده، در کل ایران ما، تهرانیزه شده است به‌ویژه از لحاظ فرهنگی. یکی از مسائلی که در معماری جدید تهران نمود پیدا کرده، نوع ارتباطاتت محدود شده است. درحالی‌که در زندگی بومی خودمان و آن چیزی که به عنوان هویت فرهنگی می‌شناختیم اساسا بر مبنای تعامل و ارتباط بوده است. اما همان‌طور که شما به درستی اشاره کردید، یکدست سازی معماری پذیرفته شده باعث از بین رفتن تعامل‌ها شده است و فکر می‌کنم یکی از بحران‌های شدید هویتی تهرانی‌ها به ویژه در دوران ما، این است که با هم حرف نمی‌زنند، تعامل‌ها شدیداً از بین رفته و معتقدم معماری در این مسکوت کردن، از بین بردن و نابود کردن تعامل و ارتباط نقش داشته است. این مسائل و موضوعات، چه پیامدهایی از لحاظ فرهنگی دارد و معماری چطور به اینجا رسید؟

    این به خود انسان و ویژگی‌های وجودی او برمی‌گردد. معمار دارد یک ظرفی برای زندگی انسان تعریف می‌کند. اگر این ظرف دل‌باز، بزرگ و راحت باشد، آن انسان آزادی عمل بیشتری دارد. هر چقدر این ظرف تنگ باشد او احساس فشردگی بیشتری می‌کند. باید فضا و فاصله ایجاد شده میان حریم شخصی رعایت شود و این موضوع از نژادی به نژاد دیگر هم متفاوت است. مثلا شاید ژاپنی‌ها به دلیل رابطه عاطفی و قوی که دارند، این فاصله شخصی کمتر باشد، یا در مناطقی که گرمسیری است آدم‌ها بسیار خونگرم‌اند و فاصله آنان کمتر، در مناطق کوهستانی با وجود آب و هوای خشن فاصله بیشتری را می‌طلبد.

    ما هر روز که سوار مترو می‌شویم، می‌بینیم هر کسی گوشی دستش گرفته تا سرگرم شود و چشم تو چشم دیگری نشود، زیرا احساس می‌کنند حریم شخصی‌شان مورد تجاوز دیگران قرار گرفته است به خاطر همین از رودررو شدن با افراد زیاد پرهیز می‌کنیم، سعی داریم به یکدیگر پشت کنیم، صحبت نکنیم، ساکت باشیم، برای اینکه دنیای خود را خصوصی‌تر کنیم هندزفری می‌گذاریم. تمام این عکس‌العمل‌ها به این خاطر است که انسان‌ها قصد دارند از آن فضای تنگ به دنیای بزرگتری پناه ببرند. این مثال در ساخت خانه هم وجود داشته است، در خانه‌های قدیمی هیچ‌گونه اشرافی به دیگر خانه‌ها وجود نداشت، کسی داخل خانه دیگری را نمی‌دید و از آن خبر نداشت. اما الان می‌بینیم که با آپارتمان‌سازی و ساخت خانه‌ها کوچک و واحدهای کنار هم «در» خانه که باز می‌شود تمام خانه نمایان است و همه‌جا دیده می‌شود حتی زمانی که در اتاق‌ها نشسته‌ایم امکان دارد صدای همسایه واحد کناری، شنیده شود احساس امنیت در این خانه‌ها به شدت کم شده است. نه یک پیچی، نه یک دیواری نه یک زاویه‌ای ایجاد کنند که حداقل صدا و حریم بصری رعایت شود. این آپارتمان‌های کوچک و تنگ، باعث ناراحتی انسان‌ها و قطع رابطه‌ها شده است. آنان با زبان بی‌زبانی به سازندگان این ساختمان‌ها می‌گویند این خانه‌ای که برایمان ساخته‌ای! تنگ است و اذیت می‌شوم در این خانه حوصله خودم و کودکانم را ندارم. آن‌وقت از من توقع دارید با همسایه‌ام هم تعامل داشته باشم؟!

    خانه‌های امروزی دیگر خانه نیست هتل‌آپارتمان شده‌اند. در نتیجه این موضوع به همان مسئله‌ای که اشاره کردم، برمی‌گردد باید در معماری «ایست» کنیم تا بتوانیم بهتر فکر کنیم و مسیر درست را انتخاب کنیم. اگر معماری و شهرسازی اصلاح شود، بافت اجتماعی هم رونق خود را پیدا می‌کند.

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *