به گزارش نخست نیوز، محمدجعفر محمدزاده*
؛ یک بار در اواخر سده چهارم، زمانی که غزنویان بر ایران و هند حکومت میکردند، و بار دیگر پس از حمله مغول، که به کمک شاهنامه، ایرانیان به خودباوری رسیدند.
برای ملتی که صاحب فرهنگ و تمدن است، این وضعیت که سلطان محمود غزنوی — فرزند سبکتگین، غلام البتکین — بر ایران حکومت کند، تحقیرآمیز بود. سلطان محمود که مشروعیت حاکمیتش را از خلیفه عباسی در بغداد میگرفت، نماد سلطه بیگانگان بر ایران بود. در چنین شرایطی، فردوسی با سرودن شاهنامه و نظم حماسی تاریخ و فرهنگ ایران، به ایرانیان یادآوری کرد که سزاوار چنان شرایطی نیستند. فردوسی نه توان نظامی داشت و نه قدرت مقابله با شرایط سیاسی آن زمان، اما با هر بیت شاهنامه سپاهی از فرهنگ و هویت ایرانی به میدان مبارزه فرستاد.
فردوسی در این نبرد فرهنگی چنان پیروز شد که سلطان محمود تصمیم گرفت شجرهاش را به ساسانیان منتسب کند. کار دیگر فردوسی این بود که دین و مذهب ایرانیان را از زیر سیطره خلفای عباسی خارج کرد و نشان داد که ایرانیان مسلمان شدهاند، اما عرب نیستند. این نکته برای ایرانیان اهمیت زیادی داشت که دین به عرب و عجم ربطی ندارد، و ایرانیان با اندیشههای خود اسلام را پذیرفتهاند. این پیروزی فرهنگی باعث شد که سلسلههای بعدی، هم به مسلمان بودن خود افتخار کنند و هم به ایرانی بودن.
پس از حمله مغول، شاهنامه و زبان فارسی دوباره روحیهای ملی به ایرانیان داد. مغولان که جز کشتار و خونریزی چیزی نداشتند، پس از رسیدن به ایران، تحت تاثیر فرهنگ ایرانی و اسلامی قرار گرفتند و با همین مبارزه فرهنگی، زبان فارسی را پذیرفتند و حتی بسیاری از آنها مسلمان شیعه شدند.
نقش شاهنامه در آرام کردن و رام کردن مغولان غیرقابل انکار است؛ نمونههای نفیس شاهنامه که در دوره تیموریان و گورکانیان در سرزمینهای هند و ایران به وجود آمد، شاهدی بر این مدعاست.
در کنار اینها، فردوسی به پژوهشگران میآموزد که فلسفه تنها یونانی نیست، بلکه ایرانیان نیز صاحب فلسفهای مستقل بودهاند. حکمت ایرانی یا “حکمت خسروانی” که در قرن ششم توسط سهروردی زنده شد، ریشههای اصلی خود را در شاهنامه دارد.
نکته مهم دیگر، شاهنامه هیچگاه باعث ایجاد جدایی بین ملت ایران نشده است؛ بلکه به وحدت ملی و هویتبخشی میان ایرانیان کمک کرده است. کسانی که با شاهنامه دشمنی میکنند، آن را نشناختهاند و از شیوه داستانسرایی فردوسی بیاطلاعاند.
اگر کسی بخواهد شاهنامه را بشناسد، باید خود، آن را از نسخ معتبر بخواند و به نقدها و برداشتهای سطحی توجه نکند.
فردوسی عاشق ایران است ولی اهل داد است و با تازیان و تورانیان نیز با دادگری برخورد کرده است؛ شخصیتهای بد شاهنامه مانند کیکاوس، ضحاک و افراسیاب فارغ از نژاد و تبار نکوهش میشوند و ستایشگر چهرههای نیک مانند مرداس تازی، اغریرث تورانی و فریدون ایرانی است.
اجرای «نماد» تکلیف قانونی وزارت آموزشوپرورش






دیدگاهتان را بنویسید