به گزارش نخست نیوز،
دکتر حسین چناری
مشاور کسبوکارهای آموزشی
آیا مشکل از خانواده است که نقش حمایتیاش را درست ایفا نمیکند؟ یا مدرسهای که بیشتر از آنکه یادگیری را جذاب کند، به نمره و امتحان فکر میکند؟ شاید هم جامعه و ساختارهای آموزشی مقصرند که آینده روشنی پیش روی دانشآموزان ترسیم نمیکنند. واقعیت این است که «یک مقصر واحد» وجود ندارد؛ بلکه مجموعهای از عوامل در هم تنیده، انگیزه و کیفیت یادگیری را تضعیف کردهاند.
خانواده؛ نخستین مدرسه زندگی
محیط خانه اولین جایی است که کودک با مفهوم یادگیری آشنا میشود. اما وقتی والدین بیش از حد انتظار غیرواقعی دارند، یا دائماً فرزندانشان را با دیگران مقایسه میکنند، نتیجهای جز بیانگیزگی و اضطراب به همراه ندارد. در سوی دیگر، خانوادههایی که به جای تشویق و ایجاد عادت مطالعه، همه مسئولیت یادگیری را به مدرسه واگذار میکنند، ناخواسته پایههای علاقه به درس خواندن را سست میکنند.
مدرسه؛ آموزش یا اجبار؟
مدارس در بسیاری موارد بیش از آنکه فضایی برای یادگیری باشند، به محل اجرای آزمون و امتحان تبدیل شدهاند. تأکید بیش از اندازه بر حفظیات، بیتوجهی به خلاقیت و کمبود محتوای جذاب آموزشی باعث شده است که کلاسها به تجربهای خشک و یکنواخت بدل شوند. معلمانی که تحت فشار سیستم، بیشتر به پایانبردن کتاب درسی فکر میکنند تا پرورش ذهن کنجکاو، ناخواسته در بیعلاقگی دانشآموزان نقش دارند.
جامعه؛ ارزش نمره بیشتر از یادگیری
در جامعهای که موفقیت تحصیلی با مدرک و معدل تعریف میشود، طبیعی است که بچهها انگیزهای برای یادگیری عمیق پیدا نکنند. رقابت شدید کنکور، ارزشگذاری صرف بر دانشگاههای خاص و فشار اقتصادی خانوادهها، همگی باعث شده است «درس خواندن» بیشتر به ابزاری برای عبور از یک سد سخت تبدیل شود تا فرآیندی لذتبخش برای یادگیری.
آموزش و پرورش؛ سیاستگذاریهای ناکارآمد
نظام آموزشوپرورش به عنوان متولی اصلی تربیت نسل آینده، باید زمینه یادگیری مؤثر را فراهم کند. اما واقعیت این است که تمرکز بر حجم بالای کتابها، غفلت از آموزش مهارتهای زندگی و ضعف در هدایت تحصیلی موجب شده دانشآموزان کمتر به مسیر آینده خود امیدوار باشند. وقتی خروجی سیستم آموزشی بیشتر «حافظهمحور» باشد تا «مهارتمحور»، طبیعی است که انگیزه برای مطالعه و تلاش کاهش یابد.
آموزش عالی؛ امید یا بنبست؟
دانشگاه در گذشته برای بسیاری از دانشآموزان یک انگیزه جدی بود. اما امروز که فارغالتحصیلان بیکار یا بیارتباط با رشتهشان زیاد شدهاند، جذابیت درس خواندن به امید ورود به دانشگاه نیز کمرنگتر شده است. وقتی آموزش عالی نتواند آینده شغلی و حرفهای روشن ارائه دهد، مسیر تحصیل از همان دوران مدرسه برای دانشآموز بیهدف میشود.
نتیجهگیری
درس نخواندن بچهها حاصل کوتاهی یک فرد یا یک نهاد نیست؛ بلکه زنجیرهای از عوامل خانوادگی، مدرسهای، اجتماعی و ساختاری در هم تنیدهاند. خانوادهها باید به جای مقایسه و فشار، مهارت تشویق و حمایت بیاموزند. مدارس باید محیطی برای یادگیری خلاق و لذتبخش ایجاد کنند، نه فقط محل آزمون و خطا. جامعه باید ارزش واقعی دانش را بر نمره و مدرک ترجیح دهد و نظام آموزشوپرورش و آموزش عالی نیز باید به جای تولید فارغالتحصیلان بیانگیزه، مسیر پرورش نیروی توانمند و خلاق را فراهم کنند.
شاید وقت آن رسیده است که به جای جستوجوی یک «مقصر» واحد، همه ما سهم خود را در این بحران بپذیریم. پرسش اساسی این است: آیا میتوانیم آموزش را از یک اجبار فرساینده به تجربهای الهامبخش و آیندهساز تبدیل کنیم؟
معجزه خواب منظم برای بهبود فشار خون






دیدگاهتان را بنویسید