به گزارش نخست نیوز، دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی_در برخی از این موارد اگر فضای اجتماعی را با ده سال قبل مقایسه کنیم گویی همچون اصحاب کهف چند صدسال از زندگی بشر گذشته و آدابورسوم مردم بهکلی متحول شده است. زندگی زناشویی و نظام خانواده نیز از این قاعده مستثنا نیست. بسیاری از مبانی تربیتی و آموزههایی که قبلها برای جوانها ارزشمند بود و بدان وفادار بودند اکنون اهمیتی ندارد و در برخی موارد حتی بهعنوان ضد ارزش نیز تلقی میشود. شاید هیچگاه تصور اینکه سن ازدواج تا نزدیک چهلسالگی افزایش یابد و یا در جامعه مقولهی «تجرد قعطی» بهعنوان امری اختیاری از سوی عدهای از جوانها برگزیده شود قابلباور و پیشبینی نبود ولی الان همهی اینها هستند. الغرض! بعد از تشکیل خانواده و رفتن جوانها زیر یک سقف آرامآرام مشکلات خودنمایی میکند.
شاید عدهای دوست دارند بلافاصله همهچیز را گردن مسایل اقتصادی بیاندازند و قطعاً و حتماً بخش قابلتوجهی از چالشها اقتصادی است اما درواقع اینهمهی ماجرا نیست. در عرصههای مختلف اجتماعی، خانوادگی، رفتاری و اخلاقی کم و کاستیهایی وجود دارد که بسیاری از زندگیها را تا پرتگاه طلاق قطعی و یا طلاق عاطفی پیش میبرد . نگهداشتن زندگی در ریل طبیعی خود با مهربانی، محبت و آرامش اگر نگوییم غیرممکن کار بسیار سختی شده است ، باید بگوییم هنر میخواهد و باید برای آن آموزش ببینیم.
درواقع پیچیدگیهای زندگی امروزی آنقدر بالاست که دیگر نمیتوان بدون مطالعه و آموزش از پس آن بهراحتی برآمد. بههرحال همواره این امکان وجود دارد باوجود تلاش فراوان و انگیزهی بالا برای یک زندگی سالم، زن و مردی نتوانند یکدیگر را برای تداوم زندگی راضی نگاهدارند و اختلافات تا سطحی بالا بگیرد که پای طلاق به میان آید. بهراستی در اینگونه موارد چاره چیست؟ جوانهای امروزی کمتر صبر میکنند ، اکثرا اهل «ساختن زندگی» به معنای آنچه درگذشته مطرح بود نیستند و خیلی زود زیر همهچیز میزنند و آوای جدایی سر میدهند.
برخی بهجای «تعمیر» به «تعویض» فکر میکنند و در گمان خود همهچیز را بهطرف مقابل نسبت میدهند و احساس میکنند اگر با فرد دیگری ازدواج کنند اتفاقهای بهتری برای آنها رخ میدهد اما معمولاً این فکر درست از آب درنمیآید. وقتی طرفین به سمت طلاق حرکت میکنند گویی درشیب تندی از بدخویی و مجادله قرار میگیرند. در بسیاری موارد در اختلافات شدید زناشویی چیزهایی از درون افراد بالا میآید و رفتارهایی از خود نشان میدهند که درگذشته هرگز از آنها ندیده بودیم. بهراستی چه میشود این سطح از خشم، بدگویی، توهین و تحقیر یکدیگر و ریختن آبروی طرفین ایجاد میشود و خیلی زود سراغ وکیل و دادگاه میروند که ختم قایله شود.
مسلما هیچ قاضی و داوری که در دادگاههای رسمی وجود دارد نمیتواند بهصورت کاملا صحیح موضوع را کنکاش کند و نظر بدهد چون اولا از طرفین ماجرا خبر ندارد و ثانیا عامل تعیینکننده در دادگاهها نحوه ارایه دادخواست وکلا و مواردی ازایندست است و در بسیاری موارد واقعیت ماجرا پنهان میماند.
فرهنگ میانجی، ریشسفیدی یا رفتار داوری بیطرفانه و بهاصطلاح قدیمیها کدخدا منشی بزرگترها روشی بود که سالها قبل بسیار رواج داشت ، موثر بود و جلوی بسیاری از طلاقها را گرفته وزندگیها را مجددا پایدار و پررونق میکرد.
اکنون نیز میانجیگری، کدخدا منشی و داوری بیطرفانه از سوی فردی عموما بزرگتر، عاقل و حکیم که موردپذیرش طرفین است میتواند نقش بسیار مثبت و مهمی در بهبود روابط خانوادگی داشته باشد. افراد دلسوزی که برای طرفین ماجرا فردی امین، مهربان و خیرخواه هستند و علاوه بر احساس تکلیف شرعی در پیوند دوباره یک زندگی از مهربانی سرشاری برخوردار هستند و میتوانند در نرم کردن دل زن و مرد، رفع کدورت ها ، شفاف کردن مسائل و پیچیدگیها و وساطت و ضمانت برای بهبود زندگی پیشقدم شوند و ماجرا را حلوفصل نمایند. ریشسفیدی و بزرگتری رسم معمول و زیبایی بود که اکنون نیز میتواند در زندگی جوانها برکت، رحمت و مهربانی بیاورد. باید به تجربه و نفس حق آنها اعتماد و برای ساختن زندگی تا میتوان تلاش کرد.
دیدگاهتان را بنویسید