سرویس فرهنگوهنر – نخست نیوز: این فیلم که توانست در شب اهدای جوایز، جایزهی ویژهی ۷۵ سالگی جشنوارهی کن را به دست آورد، ماجرای یک خواهر و برادر به نام لوکیتا و توری را روایت میکند. این دو در کشور بلژیک زندگی میکنند و لوکیتا در تلاش است تا با جورکردن مدارک، بتواند اجازهی اقامت در این کشور را دریافت کند آن هم با توسل به اینکه خواهر توری است و شاید به این وسیله بتواند ماموران ادارهی مهاجرت را راضی کند، اما کاشف به عمل میآید که این دو در اصل از دو کشور متفاوت هستند و خواهر و برادر نیستند و پیوندی دوستی مابین آنها چنان مستحکم است که بالاتر از ارتباط خونی است. فیلم در ادامه کشمکش و سختیکشیدن و استیصال این دو را برای به دست آوردن اندکی پول به تصویر میکشد که سبب میشود تا این دو از یکدیگر دور بیفتند.
ژان پیر و لوک داردن که از سال ۱۹۷۸ فعالیت فیلمسازی خود را آغاز کردهاند، تاکنون دو بار برای فیلمهای «روزتا» در سال ۱۹۹۹ و «بچه» در سال ۲۰۰۵ برندهی نخل طلای کن شدهاند اما جوایز کن برای این برادران تنها به این دو مورد ختم نمیشود و آنها توانستهاند جایزهی بهترین فیلمنامه، جایزهی بزرگ و جایزهی بهترین کارگردانی را از آن خود کنند و به نوعی محبوب این جشنواره هستند.
«توری و لوکیتا» جدیدترین ساختهی این دو برادر نیز بازخورد مثبتی از منتقدان دریافت کرده است. این فیلم در وبسایت راتن تومیتوز امتیاز ۹۵ از ۱۰۰ را گرفته است و معدل امتیازات این فیلم در وبسایت متاکریتیک، ۷۴ از ۱۰۰ است که نشان میدهد منتقدان تا حدود زیادی این فیلم را دوست داشتهاند. وقتی نوبت به ساختن فیلمهایی میرسد که گزارشی تند و دردناک از فرهنگ آرمانی پول ارائه میکنند، کارگردانها هیچگاه از ارائهی چنین آثاری خجالتزده نشدند و روایت داردنها از این برادر خردسال کاردان و خواهر رنجدیدهاش، چالش دلخراش مهاجرت برای رهایی از بدبختی و امید واهی آزادی را به تصویر میکشد.
تا قبل از پاتوق معمولشان، شهر «سره» در بلژیک که شهری مخروبه است، بعید بود که آثار برادران داردن بتواند احساس و نگاهی به کلی متفاوت داشته باشد اما با گذر سالها، آنها توانستهاند استعداد خود را با حفظ رویکرد نسبت به سینما و جهان نشان دهند. این در حالی است که برخی از فیلمهای آنها از طراوت و تازگی آثار شاخص آنها به دور افتاده است و فیلم اخیرشان «توری و لوکیتا» نشان میدهد که سینمای آنها به شکل چشمگیری تجدید قوا کرده است. تکاندهنده، متعهد و با حلقهای مصمم از واقعیت که سخت روی آن تحقیق و پژوهش شده است. این فیلم لااقل از زمان ساخت فیلم ۲۰۱۱ آنها «بچهای با دوچرخه» بهترین فیلمشان بوده و شاید بتوان گفت یکی از بهترین آثار در کارنامهشان. روایتی که از حیث شخصیتی تر و تمیز است و بازیهای تاثیرگذاری از نقشهای اصلی آماتور گرفته شده و به نظر میرسد داستان این خواهر و برادر مهاجر به یک موفقیت آشکار برای این دو برادر باسابقه تبدیل شده است.
فیلم شروعی باشکوه دارد، با کلوزآپی طولانی بر روی شخصیت لوکیتا که نه تنها روایت او و برادرش را جا میاندازد بلکه زمینهای برای نمایش شکنندگی این زن جوان که با بیرحمی مواجه شده است، فراهم میکند که حملات عصبیاش نقشی کلیدی در روایت داستان بازی میکند. از طرفی پابلو شیلز در نقش توری با آن صدای نحیف و سلوک همواره جدیاش، بازی درونگرایانهای از خود ارائه میدهد که مثل الماس درخشان و سختجان است، تصویری از مقاومت و تاب و تحمل او و از سوی دیگر جوئلی امبوندو استیصال رو به فزونی شخصیت لوکیتا را ترسیم میکند که نکاتی احساسی با خود به همراه دارد، گرچه به مانند تمامی فیلمهای برادران داردن، لفاظیهای سانتیمانتال پیش پا افتاده وجود ندارد و شاید یکی از نقاط به یاد ماندنی این فیلم، زمزمهی آهنگی ایتالیایی توسط این خواهر و برادر است، نوایی لذتبخش که موجی از فیض و سرور را با خود می آورد که میخواهید به آن چنگ بزنید قبل از آن که همه چیز رو به سیاهی بگراید.
«توری و لوکیتا» جدیدترین فیلم به نویسندگی و کارگردانی ژان پیر و لوک داردن، درست همانند «مثلث غم» روبن اوستلوند، بیانیهای باشکوه است، اما این فیلم دربارهی بخش مقابل و طیف اقتصادی فرسودهی جامعه است. برادران داردن که روی ژانر درام به مثابهی مستندی تغزلی با دقت تامی کار کردهاند، مخاطبان خود را روی چرخ همستر توری و لوکیتا نگه میدارند، به شیوهای که هم دلخراش و هم جذاب است. ما لحظه به لحظه با حملات روزانهی شخصیت ها برای جفت و جور کردن مقدار کافی پول مواجه میشویم، پولی که گویا تنها چیزی است که فیلم میخواهد راجع به آن حرف بزند. اما داردنها اندکی از شدت و حدت ریاضت انسانی نمیکاهند. آنها هم تصدیق میکنند و هم از قبول این سر باز میزنند که پول همهی زندگی است و یا اقلا زندگی به آن وابسته است.
«توری و لوکیتا» احتمالا غمگینترین فیلم از دو برادر نویسنده، کارگردان و تهیهکننده ژان پیر و لوک داردن است که تا به امروز ساختهاند. اما در حالی که شاید آثار قبلی آنها اقلا با ذرهای از آرامش، امید یا بخشندگی به پایان میرسید تا بر سیاهی رئالیسم و جامعه نفوذ کند، این بار فیلم برادران بلژیکی آن پایان و تشویق را با خود ندارد.
خوشبینانهترین چیزی که میتوانی دربارهی فیلم بگویی، این است که تراژدی که فیلم با بیرحمی به سمتش میرود و همواره در پسزمینه مثل قطاری که سرعت میگیرد، شنیده میشود، همهی آن شخصیتهایی را که در انتها عاشقشان میشویم، به کلی ریشهکن نمیکند.
نویسنده: سیما حکمآبادی
دیدگاهتان را بنویسید