×
×
جدیدترین‌‌ها

دختر بابا

  • کد نوشته: 98115
  • اردیبهشت 20, 1403
  • همه داشته‌ها و رويا و دنياي مهسا در قاب عکس چهره‌ی زيباي بابايش خلاصه می‌شود و او هر شب ساعتي در انتظار می‌نشیند .
    دختر بابا

    نخست نیوز، غلامرضا تدینی راد_شب که می‌شود مادر مهسا بادل نگرانی دخترش را زیر نظر می‌گیرد. مهسا از غروب آفتاب بی‌قرار می‌شود و توی حیاط خانه در انتظار بابا  می‌نشیند.

    دخترک با خودش تمرین می‌کند بابا که بیاید چه بگوید و مثل همیشه برایش شیرین‌زبانی کند و بابا هم بگوید: دخترِ بابا ، عزیزِ دل بابا و همان شعر همیشگی را بخواند… .

    مادر ، دور از چشم دختر آرام اشک می‌ریزد در نجوای دل با التماس ، صبرو بردباری از خدای بخشنده می‌خواهد.

    بیشتر از هفت ماه است این حکایت ، هرشب در خانه سرهنگ شهید ” حسن طاهری ” تکرار می‌شود.

    شب بیست و چهارم شهریور 1402 سرهنگ طاهری در محور نهبندان – بیرجند با اشرار قاچاقچی درگیر وچه مظلومانه به فیض عظیم شهادت نایل می‌شود.

    کربلایی حسن ، عاشق دلبسته امام رضا (ع) بود و شب شهادت امام هشتم به آسمان ها پرکشید.

    سرهنگ طاهری در پلیس نهبندان خدمت می کرد  و خانواده اش گناباد زندگی می کردند.

    نزدیک غروب بود که خبر شهادت کربلایی حسن را به خانواده اش دادند واز همان روز قصه ی دخترِ بابا شروع شد.

    مهسا دلتنگی عجیبی برای بابا دارد . دلبستگی دخترها به پدرها زبانزد است ؛ اما قصه ی مهسا ودلتنگی او راز ورمزی دارد.

    هنوز دو ساله نشده بود خواهرش یسنا به دنیا آمد. بابا حسن که در معرفت و دوست داشتن خانواده زبانزد فامیل بود و  هرموقع خانه می آمد کارهای مهسا را انجام می داد و توجه بیشتری هم به دختر کوچولویش داشت.

    به همین خاطرمهسا بابا را از صمیم قلبش دوست دارد.

    خانم بحری ، همسر شهید طاهری می گوید: لحظه شنیدن خبرشهادت همسرم اولین موضوعی که در ذهنم مرور شد عشق و علاقه مهسا به پدرش بود.

    می دانستم دخترم خیلی بابا را دوست دارد و من می مانم و دلتنگی های این بچه.

    همین طور هم شد. هر شب شاهد دلتنگی های مهسا هستیم. او را بیرون می بریم و خانه ی پدر بزرگ و اقوام سر می زنیم.

    اما به خانه که برمی گردیم مهسا با عجله اتاق ها را می گردد و بابا را صدا می زند .

    فکر می کند او از ماموریت برگشته و می خواهد غافلگیرش کند.

    در خیابان ها هم همکاران پدرش را می بیند با نگرانی از ما می خواهد توقف کنیم و در جمع آن ها دنبال بابا حسن می گردد.

    خدا خیر بدهد جناب “سرهنگ رجبی” ، فرمانده دلسوز پلیس شهرستان گناباد و همکاران شان را مثل برادری مهربان غمخواری می کنند و چند بار خانه ما سر زده اند. مهسا  با دیدن شان خیلی خوشحال می‌شود و ازآن ها سوال می کند چرا بابایش از ماموریت نمی آید.

    دخترم هر شب قاب عکس بابا را بغل می کند و می خوابد. بعضی شب ها باید یک تکه لباس های پلیسی بابا حسن را هم به او بدهیم تا خوابش ببرد.

    نگرانی دخترم در این مدت مرا نگران کرده است و امیدوارم خدا به او صبر بدهد .

    اگرچه سه فرزند دیگرم نیز دلتنگ بابا هستند و من به آن ها گفته ام بابا حسن پیش خدا رفته و انشا الله لیاقت داشته باشیم برای ما هم شفاعت خواهد کرد.

    خانم بحری اشک هایش را پاک می کند و می گوید: همسرم آرزوی شهادت داشت و من می دانستم به این فیض عظیم می رسد.

    24سال خدمت صادقانه در پلیس مبارزه با مواد مخدر و عشق و ارادت او به امام رضا(ع) ، اجر و مزدش همین افتخار بزرگ است ومن هم افتخار می کنم همسر شهید هستم .

    قراراست پسربزرگم هاشم آقا که 19 ساله است را راهی دانشگاه افسری پلیس کنیم؛دلم می خواهد پوتین ها و لباس های مقدس پدرش را بپوشد وادامه دهنده راه عزتمندانه او باشد.

    همسرسرهنگ شهید کربلایی حسن طاهری می گوید: برای این امنیت و اقتدار، خون های زیادی ریخته شده است . من از مردم عزیزمان خواهش می کنم به برکت قطرقطره خون مطهر شهدا وبه حرمت دلتنگی های کودکانه فرزندان شهیدان ، قدر شناس این نظم و امنیت باشند و پای انقلاب و آرمان های خود مردانه بایستند.

    از این شهید والا مقام چهارفرزند به نام های هاشم آقا 19 ساله ، آقا احسان 17 ساله ، مهسا خانم 9 ساله و یسنا خانم هفت و نیم ساله به یادگار مانده است.

    روحش شاد و راهش پر رهرو

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *