×
×
جدیدترین‌‌ها

درجستجوی حبیب

  • کد نوشته: 83903
  • آبان 12, 1402
  • اکنون که در هوای حبیب و تحت تاثیر دلارام  محبوب، عزم نگاشتن کرده ام قلم قد برافراشته ، دل به تلاطم افتاده و جان  بپاخاسته  و شوق توحید و شورعشق جانم را احاطه کرده است  آخر چگونه میتوان از معشوق محتشم ، مولای رحیم ، خالق رحمان و دلبر کریم دم زد و بیقرار نبود براستی در لحظات فرخنده مصاحبت با خدا فضای سینه در اثر همنشینی با پروردگار چه نورانی و نفس ها چه گرم می شود ، خداست دیگر کارش معجزه است وگر نه ما کجا و خدا کجا

    درجستجوی حبیب

    نخست نیوز :جواد ظفرامیلی

    بوی آن دلبر چو پران می شود                                  آن زبان ها جمله حیران می شود

    در وادی گفتگوی با حق و تتشبیه خداوند هیچ کلمه ای قادر به ابراز وجود نیست هیچ ذهنی توان جولان نداشته و   هیچ سخنی نمی تواند حق مطلب را بجا آوردو زبان الکن می شود فقط دل است که توان پرواز در این عرصه لطیف و نورانی را دارد آن هم تا حدی که وجودش را مطهر، نفسش را مسخر ، باطنش را آراسته وخود را سراپا مشتاق این لحظه مبارک کرده باشد.

    گفتن از خدا هر چند شیرین و با حلاوت است و انگیزه را در وجود سالک به اوج  می رساند اما به غایت عظیم و پیچیده می نماید همچون گذرگاهی تنگ است که عبور از آن هم توکل و هم استغفارمی طلبد اینک من به عنوان یک طالب  به خود جرات داده ام تا از این جاده نورانی با توشه توکل و امید گذر کنم تا بلکه از چشمه توحید و از باده یکتا پرست جرعه ای بنوشم  باشدکه با عنایت حق در طلب یار تا آنجا که دل تاب می آوردبه مرز عشق نزدیکتر شوم شاید بتوانم  با مرکب خیال و عنان عقل در محضر نورانی اش ،خویشی بدون خویش  به پاسازم .

    اما قبل از اوج به فکر می افتم که راستی من چقدر از خدا میدانم ، تاریخچه رابطه من با آفریننده از کجا و چگونه شکل گرفته است این سوال همیشگی این بارمرا در خود می پیچد آنگونه که شرمندگی  درتمامی جانم پنجه می اندازدبه خود نهیب می زنم با خود می اندیشم چرا از اولین آشنایی و ملاقات ذهنی خود با معبودم کمترین آگاهی ندارم فقط همین قدر میدانم که با محبت مادر و راهنمایی  پدربا کشش غریزه و فطرت  به نیاز خدا پی بردم آن گاه با اعتماد به محبت های خیرخواهانه والدین  درگام های نخستین بلوغ فکری با نام خدا آشنا شدم اما در حدی که کاملا نامفهوم بودخدایی که بیشتر هویت بخش بود تا آنکه نجات بخش باشد فقط نامش گفته می شد گاهی  والدین برای شناخت خدا با انجام نماز و روزه مرا تشویق می کردند تا از ترس خدا و خوف جهنم به رستگاری برسم در حالی که این روش  را برای نیل به تقرب، با توجه به فطرت ذاتی بر نمی تابیدم اما هر گاه که نیاز و احتیاجی بود بنا بر همان آموزه های پیشین سراغ پروردگار را می گرفتم هرچند خداهم مراناامید نمی گذاشت و در سخت ترین شرایط یاریم میکرد الحق همین لطف و عنایت پروردگار مرا بیشتر به سوی خود می کشاند هر چند گاهی مواعظ غیرمتعظ راه را دورترو فاصله را بیشتر می کرد اما ماجرا کماکان ادامه داشت تا اینکه جوینده ای یابنده شدم .

    سایه حق بر سر بنده بود                                                           عاقبت جوینده یابنده بود

    گفت پیغمبر که چون کوبی دری                                              عاقبت زان در برون آید سری

    چون نشینی بر سر راه کسی                                                  عاقبت بینی توهم روی کسی

    چون زچاهی برکنی هر زو خاک                                           عاقبت اندررسی در خاک پاک

    تاآنکه به لطف خدا و از بخت خوش با آیه 35 سوره مایده مواجه می شدم این آیه  آموزه های مرا سامان بخشید و در من روح تازه ای دماند ،آیه ای بس شگرف و بسیارحیرت انگیز در نیل به سراپرده حضرت دوست که سرگشتگان و گمشد گان را از سردرگمی و بلاتکلیفی نجات می دهد ، خداوند در این آیه شریفه اهل ایمان را خطاب قرارداده و از آنها می خواهد تا دستاویز و وسیله ای برای تقرب جسته و در این راه جهد و جهاد کنند آیه ای مشحون از دعوت ، مملو از رحمت که  نیت خالص از الزامات این کوشش شریف و جهد مبارک می باشد گویی این آیه برای حقیر و امثال  بنده ای که از اوامر و نواهی  سلبی ، گذرگاههای مهیب ،راههای پراز پیچ و خم و ادعاهای اغوا کننده و تهدیدهای گیج کننده ، فلج گشته، نازل شده است این پیام بسان چلچراغی ذهن تاریک مرامنورساخت و نگاهی تازه به من بخشید در این هنگامه به یاد گفته  حکیمانه  پیامبر رحمت افتادم که در پاسخ  به یکی از پیروانش که درمیان غوغا و هیاهو های مدعیان حق گیج شده بود و از حضرت محمد (ص)  استمداد می جست  پاسخش را اینچنین دریافت نمود که ای بنده خدا  به قلبت رجوع کن و از دلت بپرس تا تو را راهنمایی کند هر آنچه که دلت حکم نمود همان  را برگزین مشروط بر آنکه دل را از هوای و هوس پالایش داده باشی آن گاه دلم ندا داد اگر چه خدا در بیرون ازتو به علت شدت حضور پنهان است اما در دل های بندگانش  که پایتخت عشق است ظهور میکند  به شرط آنکه مجازها را از خود بیرون کنی جانت  را صفا دهی   پلید ها را از درون بزدایی و همه چیز را ناپایدار انگاری و تنها خدا را جاودانه پنداری تا آنجا که وجودت را با پروردگار بهشت پنداری و بدون خداوند  جهنم تصورنمایی  آن گاه بود که  خلوت با حضرت دوست و گفتگو و نیایش  با حضرتش  را با نادیده گرفتن   جنت  و دوزخ بهترین  حال یافتم  از آن پس بود که حالم به بهترین حال ها تبدیل شد دیگر به نردبان نیازی نداشتم چون پرواز را باور کرده بودم از آن پس دست واسطه ها را پس زدم و دستان خود را به ریسمان الهی آویختم با سکوت  و مراقبه و نیایش و دعا بود که خود را نزدیکتر به خدا میدیدم و پروردگار را در درون حاضرتر میافتم  حتی گاهی به وجد و حال و سروری دست میافتم که در هیچیک از عبادات به آن نایل نمی شدم بدین سان بودکه گنج را دردرون خویش و عشق را در همه جا حاضر میدیدم .

    گفتگو کن گفتگو کن گفتگو                         جستجو کن جستجو کن جستجو

    وانگهی از خود منی بیهودگی                        شستشو کن شستشو کن شستشو

    چون رسیدی در سرای بزم یار                   های و هو کن های و هو کن های و هو

    دیگر لازم نمیدانستم که آن وجود مقدس و ذات پاک را از لابه لای آدرس دیگران یا از         واسطه ها یی که عبودیت را جایگزین پرستش نموده بودند  بیابم .

    آب در کوزه و ماتشنه لبان می گردیم                    یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم

    وقتی که حس حضورش در نزدیکتر از جان و رگ گردن است چرا راه را دورتر کنم خدا وند در کتاب آسمانی نشانی خود را به وضوح تبیین نموده و از مخلوقاتش خواسته است که اورا طلب نمایند تا هر آینه در وجودشان حاضر شوند وقتی خداوند خود را به عنوان معیت کنندگان مخلوقاتش معرفی نموده دیگر خوف و تردید چه معنی دارد.

    دوست نزدیکتر از من به من است                                وین عجب تر که من ازوی دورم

    چه کنم با که توان گفت که او                                      در کنار من و من مهجوری

    دریافتم در جستجوی یار هیچ‌کس جز حضرت کریم  بندگانش را مدد نخواهد کرد لذا به حضرتش آویختم تا مرا شرابی طهور عطا کند هرچند در این راه پر از فرازو نشیب راهزنان دین و  باطل اندیشان  و منکران خدا هر یک به‌نوعی مرا به تزلزل می‌کشاندند اما هر بار که نقش بر زمین شدم  دستم را به‌سوی آسمان نشانه می رفتم تا خداوند با لطفش مرا بلند تر کند ، دیگر به نیکی دریافته بودم که سرای وجود پروردگارهستی در اندرون دل است ،  به مرور زمان دریافتم خود پسندی و خودخواهی  بعضی باعث شده است موجودی را بالاتر ازخود قبول نکنند بهمین علت آنها مصمم برای آشفته نمودن اندیشه خدا باوران بودند غافل از اینکه به فریب خود مشغولند بدون تردید توحید ستیزان در خلوت خویش به خدا پرستانی که به قلب های آرام رسیده بودند حسادت می ورزند یادم نمیرود هر گاه از روی اشتیاق و طلب خدا را یاد میکردم تمام افسونهای ساحران و تمسخر معاندان نقش بر آب می شد و حیاتی دیگر در من تجلی می گشت بنده حقیر خدا را در لایه های عمیق باطنی با دعا و نیایش و مناجات هر چند دیر اما دلپذیر یافتم از خلوت با پروردگار بو دکه به نعمات و کرامات عبادات بیشتر واقف گردیدم آگاه شدم که راه نماز و حج و روزه از گفتگوی با خدا می گذرد و در لذت همنشینی با خداست که دریچه های رحمت و مرحمت الهی یکی پس از دیگری گشوده می شود بی سبب نیست که اصول دین درصدر دیانت جای گرفته و توحید زیر بنا و در برگیرنده نبوت و عدالت و امامت و معاد و اخلاق و احکام میباشد چنانچه رفتار و نیات ما به شرک آلوده شود نه نبوت به داد ما میرسد و نه احکام گره گشایی خواهد کرد تنها در پرتو یکتا پرستی است که می توانیم به وحدت درونی برسیم و از استغراق در مناجات و سکرات نیایش سرمست گشته و به کمال برسیم و گرنه اعتقاداتی که اصل و اساسش بر پایه احکام و رویکردش به اشخاص باشد درد هیچکس را علاج نخواهد کرد وتفرقه ها در وجود شکل می گیرند از همین روست که فرقه ها و شعب گوناگون درادیان بوجود آمده و هر یک خود را بر حق و دیگری را گمراه میداند بی سبب نبوده است که خداوند در کلام آسمانی اش همگان را  دعوت به یکتا پرستی و اتصال به ریسمان الهی نموده است و از شرک بر حذر داشته است پیامبران و مامان اگر چه نزد همه عزیز و گرامی اند و انسانهای آسمانی ، پیشوایانی پاک و شخصیت هایی رئوف و بسیار بزرگ میباشند اما همه این فضایل ره آورد پرستش محبوب بیکران بوده است و هر تحفه و هدیه ای راکه نثار بشریت نموده اند از آستان حضرت دوست دریافته اند پس چه خوب است که در هر روز و هر لحظه خدا را با شکر و نیایش و دعا صدا کنیم و در سکوت و هیاهو صدای خدا را بشنویم و یا دش را در اعمال جان و دل روان سازیم و دست از طلب و جستجو بر نداریم  به درک و شناخت امروز بسنده نکنیم و همیشه عطش فهم توحید و تقرب به خدا را در خود تقویت کنیم .

    بی نهایت حضرت است این بارگاه                                                  صدر را بگذار صدر توست را ه

    هر اندازه که شور و جهد بیشتر شود عشق نمایان تر و آرامش محسوس تر خواهد شد دراین حال شریف خود را به آستان و کوی حضرت دوست نزدیکتر و نزدیکتر خواهیم یافت .

    بر آستان جانان گرسر توان نهادن                                        گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

    با کمال تاسف در فرهنگ های دینی، خداوند را به عنوان حاکم و یک سلطان آن چنان به تصویر کشیده اند که شکوه رابطه را تحت الشعاع قرارداده و فاصله ها را دورتر ساخته است بنحوی که رابطه ارباب و رعیتی برقرار شده است البته اینهم از طرفند های شیطان است که تا خدا را دورتر و خود را نزدیکتر نشان دهد  هر چند خداوند هم سلطان و هم شاهنشاه و هم مالک میباشد اما حکومتش بر دلهاست و چون پادشاهان  زمینی ملکش را با استبداد کنترل نمی کندبلکه با رحمت ومهربانی اداره می نماید.

    شاه ما از جمله شاهان بیش بود                                      زانکه شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود

    خدایی که من میشناسم هیچگاه ابواب رحمتش را برروی کس نبسته و همیشه برای بخشیدن و بخشش اشتیاق دارد خالقی که من شناخته ام غمخوار بندگانش است و از سر عنایت و رحمت مخلوقاتش را به خوبی و نیکی های تشویق می کند تا آنجا که پاداش از دو به ده و از ده به هفتصد برابر میرسد اما در برابر گنه کاران همچنان به ترک بدی و زشتی توصیه و به تغییر و تحول سفارش می کند تا آنجا که اگر گنه کاری توبه کند ، ایمان بیاورد و عمل نیک انجام دهد تمامی گناهانش به نیکی تبدیل می شود آیا اینچنین سلطانی کسی دیده است یاسراغ دارد سلطانی که در بخشش و رحمت انسان را به حد عجز و شرم برساند شهنشاهی که نگهبانش فرشتگان و حاجبا نش پریان است

    هرکه خواهد گو بیا و هر که خواهد گو برو

    کبر و ناز و حاجب و دربان بر این درگاه راه نیست

    جان کلام اینکه خداوند را دور و بعید نپنداریم بلکه بسیار نزدیک و درونی تصور کنیم زیاد بدنبال عواید مادی از گفتگو و نیایش با حضرتش نباشیم که کمبودهای زندگیمان را بر طرف سازد بلکه بدنبال یک رابطه باشکوه و خاص باشیم که یک طرفش همنشینی ومصاحبت با خدای عالمیان است و طرف دیگرش موجودی بینوا و مسکین و آسیب پذیر قرار دارد که گاهی در برابر مشکلات کوچک و اتفاقات ساده به مرز پوچی و نابودی میرسد انسانی که حرص ، آز ، طمع  ، خودخواهی ، فقر ، حسادت و دیگر رذایل اخلاقی او را همیشه تهدید می کند از سوی دیگر جهانی پر از بیداد ، ظلم ، دروغ ، تبعیض ، فساد و فریب  وی را احاطه کرده است انسان امروز در چنبره دردهایی فوق طاقت بشری قرار گرفته است رحم و عطوفت و معنویت و اخلاق به حداقل خود رسیده و از آن سو جور جفا و زیاده طلبی قدرتهای مادی به حداکثر توان و نیرو دست یافته است صلح درونی و بیرونی بشر امروز مدام در معرض تهدید است و آرامش رنگ باخته است انسان امروز دیگر به برقراری معنویت و آزادی و اخلاق نمی اندیشد بکله تلاشی بی سابقه برای رسیدن به رفاه و مظاهر مادی دارد دیگر توافق و تعامل جای خود را به تزاحم و تعارض داده است اکثریت مردم قصد سبقت از دیگری را برای رسیدن به هدفی پوچ دارند قرار و آرام از جامعه رخت بر بسته است هر چه هست رفتار و عمل نیکونیست فقط سخن های پسندیده رواج دارد هرجا که می بینی قلمرو تهدید است بدین خاطر ما امروز بیشتر از همیشه به خدا نیاز داریم تا بتوانیم از گذرگاه تنگ عافیت جان سالم بدر ببریم مشکل اصلی و درد جهان معاصر تنومند شدن علمی است که در خدمت زور ، زر و تزویر قرار گرفته و خدایی که مهجور واقع شده اما پیداکردن خداوند زیاد دشوار نیست پروردگار مهربان به وضوح جایگاه خود را در کلام آسمانی قرآن تبیین نموده است در اعماق جان ، نزدیکتر از رگ گردن در قلب و روح انسان بسر میبرد با استعانت عقل که حجت درونی است و به مدد پیامبران که حجت های بیرونی هستند دسترسی بسیار آسانتر از آنی است می پنداریم و می پندارند اما ذکر این نکته حایز اهمیت است که برای شناخت خداوند باید  بسیار خوش بین و با فراست  بود از آن رو که حرکت به سوی بی نهایتی است که دامنه و کرانش بی منتها ست  از سوء ظن  ونومیدی احتراز نمود ،خدا را آن سان که پیامبران و کتابهای آسمانی ترسیم کرده است باور داشت  نه آن گونه که  اربابان زر ، زور و تزویر  برا ی برانداختن باورهای توحیدی به فریب خلق همت گماشته اند  بطور قطع هر گونه که خدا را شناسایی کنیم همان ره توشه افکار و اعمالمان خواهد شد باید به پیامد ها و تبعات  خدایی که ترسیم میکنیم توجه همه جانبه داشت   تا گرفتار غل و زنجیر ها ی نامحسوس نشویم بدون شک انسان از شناخت هر شی و وسیله و پدیده ای بطور کامل قاصر است چه برسد به خالقی که برآیند تحقیق بشری و حاصل جمع خردفضلا و عقلا از ابتدا تا کنون بوده و همه از توصیف و درک آن کماکان عاجز میباشند بنابراین همه تصورات ما از خدا تصور است اما به مدد توصیه جامعه عارفان و حکیمان میتوان خداوند را از دل مکاشفه ، خلوت ، مطالعه ، تفکر ،  تجسس ، تاریخ و با استعانت از کتابهای آسمانی نزدیکتر یافت ، بدون تردید هیچکس نمی تواند ادعا کند خدا را بطور کامل شناخته است اما می تواند با همت شخصی و جمعی خود رابه  شناخت  آن منبع  لایزال نورانی نزدیکتر حس کند حجت شخصی همان جهد ، شهود ، مکاشفه و مراقبه  است و دلیل  جمعی هم نظرات توحیدی و استناد  پیامبران به جامعه اخلاقی و معنوی می باشد که در آن میانه روی ، اعتدال و انصاف حاکم است ادامه راه را هم توکل هموار می سازد وهموست که ما را به سوی خویش رهنمون خواهد ساخت .

    گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی                                   گفتا نیک بنگر شاید رسیده باشی

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *