×
×
جدیدترین‌‌ها

گفت‌وگو با اکبر اکسیر
پشت جلد برخی از کتاب‌ها را که دیدم به گریه افتادم!

  • کد نوشته: 5093
  • اردیبهشت 2, 1400
  • اکبر اکسیر با اشاره به قیمت کتاب می‌گوید پشت جلد برخی از کتاب‌ها را که دیدم به گریه افتادم، آن‌چه مرا به گریه می‌اندازد، قیمت پشت جلد کتاب است، نه خود کتاب!

    پشت جلد برخی از کتاب‌ها را که دیدم به گریه افتادم!

    به گزارش نخست نیوز، اکبر اکسیر با اشاره به قیمت کتاب می‌گوید پشت جلد برخی از کتاب‌ها را که دیدم به گریه افتادم، آن‌چه مرا به گریه می‌اندازد، قیمت پشت جلد کتاب است، نه خود کتاب!

    این شاعر و طنزپرداز متولد سال ۱۳۳۲ در آستارا که مجموعه شعرهای «در سوگ سپیداران»، «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز»، «زنبورهای عسل دیابت گرفته‌اند»، «پسته لال سکوت دندان‌شکن است»، «ملخ‌های حاصلخیز»، «ما کو تا اونا شیم» و «مارمولک‌های هاچ‌بک» را در کارنامه ادبی خود دارد، درباره کتاب‌هایی که خوانده، مطالبی را گاه به طنز و گاه به جد بیان کرد.

    مشروح این گفت‌وگو در ادامه می‌آید:

    آخرین کتابی که مطالعه کرده‌اید، کدام کتاب بوده است؟

    برخی از دوستان به من گفتند در عید کتاب هدیه بدهید، من گفتم توراخدا تعطیلی عید را با کتاب خراب نکنید. اگر من بخواهم جدی بگویم، بحث کلیشه‌ای می‌شود. اجازه دهید بگوییم در این ایام کرونایی که مردم به خانه‌نشینی عادت کرده‌اند باید این فرهنگ جا بیفتد که مردان، به‌ویژه هنرمندان، نویسندگان و شاعران در خانه بنشینند و به همسر خود کمک کنند. زنان هنرمندان به ویژه شاعران و نویسندگان از مظلوم‌ترین قشر جامعه ما هستند  زیرا با یک مجسمه سروکار دارند. هیکلی که می‌آید غذایش را می‌خورد و بعد باز می‌رود مانند تکه گوشت در اتاق خود می‌افتد به بنویس و بنویس. زمانی هم که بیکار می‌شود کتابی برمی‌دارد و می‌خواند و گاه سه کتاب را با هم می‌خواند. من در یک سال گذشته هیچ کتابی نخوانده‌ام و در خانه یا ظرف شسته‌ام یا به پیاده‌روری رفته‌ام یا در کار خانه کمک کرده‌ام، مخصوصا در خانه‌تکانی امسال، واقعا زحمت کشیدم و خانه دسته‌گلی تحویل ملیحه خانم دادم.

    به شاعران می‌گویم نعمت کرونا را دست‌کم نگیرند و شما که خانه‌نشین شده‌اید و در حصر خانگی همراه با خانواده هستید این نعمت را از دست نداده و شکرگزار باشید. به نظرم می‌رسد حتی مأموران حق تیر داشته باشند تا کسانی را که به سفر یا شب‌نشینی می‌روند با گلوله و یا نشد با نارنجک متلاشی کنند تا چشم همه بترسد و در خانه‌های‌شان بست بنشینند و بدانند لذت پدربزرگ بودن بودن، لذت در کنار خانواده بودن، لذت خواهر و برادر داشتن و لذت عمو و دایی بودن چیست و این فرصت را با کتاب خواندن حرام نکنند. کتاب هم وقتی دارد، نوشتن هم وقتی دارد. من این‌ها را تجربه کرده و دیده‌ام، در کنار ملیحه‌خانم بیش از ۵۰ سال خوانده و نوشته‌ام و حالا در آستانه ۶۸  سالگی خود نمی‌خواهم این کار را بکنم. دوستان به بهانه این‌که اهل قلم هستند، و باید به کافه بروند و پز زمان آل‌احمد و شاملو را بدهند، غرق در دود قلیان می‌شوند که چه بشود؟ بنشینید در خانه‌های‌تان و حداکثر برنامه کتاب‌باز سروش صحت را ببینید زیرا ظرفیت کتاب‌نخوانی شما را پر می‌کند.

    گاه برخی با خود می‌گویند برویم با فلان شاعر و یا نویسنده عکس یادگاری بگیریم، در حالی که او آدمی نیست که تصور می‌کنند، زیرا این نویسنده و شاعر زندگی نکرده و فقط شبانه‌روز از ذهنش کار کشیده و مانند زنبور عسل فقط عسل تولید کرده که به درد دیگران می‌خورد و خودش مانند زنبور است و نیش دارد.

    مطالعه کتاب خوب است اما ماندن در کنار همسر و بودن در کنار خانواده، دورهمی با خانواده در عصر کرونا، نه دورهمی در کنار فامیل، می‌تواند بهترین مطالعه اجتماع باشد. یکی از دوستان من قسم می‌خورد زمانی که وارد خانه می‌شدم، بچه‌ها می‌گفتند مامان مامان عمو دارد می‌آید. چون ندیده بودند. شبانه‌روز در کافه‌ها و برنامه ادبی و شب‌های شعر مشغول بودم و نمی‌فهمیدم زندگی یعنی چه؟

    در تعطیلات جز برخی مجلات ادبی و چند کتاب شعری که شاعران جوان برایم فرستاده بودند، می‌توانم بگویم کار عمده‌ای نکرده‌ام. کار من بررسی شعر جوان است و تا آخرین لحظه سال ۱۳۹۹، به خواندن این کتاب‌ها و نوشتن درباره‌شان مشغول بودم. اگر بخواهم از این شاعران نام ببرم، ممکن است کسی از قلم بیفتد، پس از نام بردن کتاب‌ها معذورم.

    کتاب کلاسیک یا معروفی هست که نخوانده باشید؟

    بله خیلی از کتاب‌ها هستند. کتاب‌ها آن‌قدر زیاد است که واقعا نتوانسته‌ام بخوانم. من مدتی مرخصی گرفتم و کتاب‌هایی را که با ترجمه ذبیح‌الله منصوری بود، خواندم، زیرا این کتاب‌ها از کتاب‌های شیرین و جذابی بودند که خیلی از فارسی‌زبانان را کتابخوان کردند. اما زمانی که در مجامع روشنفکری نام ذبیح‌الله منصوری را بیاورید مسخره‌تان می‌کنند یا رمان‌های آشپزخانه‌ای از نوع کتاب‌های فهیمه رحیمی که به عمد و تمسخر این نام را بر آن‌ها گذاشته‌اند، بهترین پایه برای مطالعه است، کسی نباید مطالعه این نوع کتاب‌ها را مسخره کند. به نظرم هر کتابی به یک‌بار خواندنش می‌ارزد. برخی از شاعران می‌گویند من کتاب شعر نمی‌خوانم زیرا از تواتر و تداخل سوژه می‌ترسم. خواندن کتاب برای این نیست که شما موضوع دیگری را اقتباس کنید، خواندن کتاب شعر فقط به‌ این خاطر است که گفته‌های دیگران تکرار نشود، کسی که بداند فروغ فرخزاد گفته «دست‌هایم را در باغچه خواهم کاشت»، هیچ وقت تکرار نمی‌کند که «انگشتم را بر گودی خاک فرو خواهم برد». این‌ها تکرار است. هر مطالعه‌ای خوب است برای درس گرفتن و راه‌های رفته را دیدن.

    کتابی هست که از خواندنش پشیمان شده و نصفه رها کرده باشید؟

    من هم همین‌طور بودم و شما هم همین‌طور هستید. همه ما کتاب‌های درسی را نخوانده رها کرده‌ایم. دوران مدرسه پر بود از تقلب و شیرین‌ترین کار پرداختن به نوع جدیدی از تقلب بود. در جوانی تمام کتاب‌های درسی را نخوانده رها کردیم. من اهل رمان نیستم و در حوصله‌ام نیست که از ابتدا تا آخر بخوانم. اما مجموعه شعرهایی را برای نوشتن نقد به صورت دقیق می‌خوانم و چون زمان حقیقت‌گویی نیست به طنز نظرم را می‌گویم. شاعری به من گفت آقای اکسیر شعر من چطور بود؟ گفتم حرف نداشت. او خیال می‌کند که خیلی خوب است در حالی که من می‌گویم حرفی برای گفتن نداشت.

    چه کتابی را دوست داشتید که شما آن را می‌نوشتید و نام شما پای آن بود؟

    تا به حال بدون راهنما بزرگ شده‌ام و شعر فرانو هم کوشش ۵۰ ساله خودم بوده است. آرزو داشتم به شعری عینی، کوتاه و طنزآمیز برسم و به قول مولوی هرچه می‌خواهد دل تنگم بگویم. من هیچ‌گاه آروز نداشتم که شاملو بشوم یا شعر نیما برای من بود یا شعر فروغ و نصرت. من فقط خواستم به شعری برسم که دلخواه خودم است.

    همه ما گاه کتاب‌هایی داریم که در کتابخانه‌های‌مان در نوبت خوانده شدن هستند، کدام کتاب‌ها در کتابخانه شما چنین وضعیتی دارند؟

    کتابخانه‌ام در کنار میزم است و من این سوال را بارها از خودم کرده‌ام، حتی در زمان خانه‌تکانی به ملیحه گفتم من این همه کتاب در این‌جا دارم که برخی را باز هم نکرده‌ام. پایین کتابخانه‌ام دو ردیف کتاب‌های مرجع هستند و هر وقت دلم بخواهد یا مورد نیاز باشد، سراغ‌ فرهنگ برهان قاطع یا فرهنگ جهانگیری می‌روم یا اگر بخواهم مثلی از «امثال و حکم» بیرون بکشم، سراغش می‌روم. اکثر کتاب‌های مرجع سالی یک‌بار هم باز نمی‌شوند. یک‌سری از کتاب‌ها هم هستند که تقدیم شده‌اند مثلا «رازهای کشف سبزیجات»، این کتاب به چه درد من می‌خورد؟ یک‌سری کتاب‌ها هم هستند که جوانی‌ام را با آن‌ها گذرانده‌ام و در ردیف بالا مانده‌اند که نه چشمم سوی دیدن‌شان را دارد و نه دستم می‌رسد. به نظرم ما خیلی از کتاب‌ها را زندانی می‌کنیم و پز داشتن‌شان را به فامیل می‌دهیم، کاش آن‌ها را زندانی نکنیم و به کتابخانه‌ها بدهیم. از تریبون شما اعلام می‌کنم کتاب‌ها را زندانی نکنیم، کتابخانه‌های عمومی فراخوانی بدهند و ما این کتاب‌ها را تقدیم کنیم. من کتابی داشتم که به من تقدیم شده و به دردم نمی‌خورد، و من هم آن را به کتابخانه عمومی آستارا هدیه کردم تا شاید یک دانشجوی عربی بخواهد از آن استفاده کند. شاید حدود ۵۰۰ کتاب داشته باشم که ۲۵۰ تایش به دردم نخورد و کاری به آن‌ها نداشته باشم، پس چه خوب است که آن‌ها را به کتابخانه‌های شهرستان‌ها و روستاها اهدا کنم.

    دوست دارید کتاب‌هایی را بخوانید که شما را به لحاظ احساسی درگیر کند یا به لحاظ فکری؟

    این سوال در هر سن و سالی یک جواب دارد. آن‌هایی که تازه شروع کرده‌اند می‌توانند یک جواب بدهند و آن‌هایی که در حال شکل‌گیری هستند جواب دیگری و ما که تقویم عمرمان را پر کرده‌ایم و به آستانه هفتادسالگی رسیده‌ایم جواب دیگری. من بیشتر کتاب‌هایی را می‌خوانم که مانند رعد و برق نامش می‌آید و تم اجتماعی دارد و درباره مسائل اجتماعی صحبت می‌کند اما احساسی نه، حتی ممکن است رمان خوبی باشد. جدیدا نوشته‌های مستشرقین و جهان‌گردان برایم جالب است. اخیرا کتابی به دستم رسید از انتشارات ایلیای گیلان که سفرنامه‌ای بود به سواحل خزر. دیدم حدود ۱۸۰ سال قبل، آقایی به نام ویلیام ریچارد هولمز به سواحل دریای خزر آمده و شبنم حجتی هم آن را ترجمه کرده است. توصیفی که از سواحل دریای خزر دارد، به رویایی که من از آستارا داشتم، نزدیک است. همیشه دنبال کتابی بودم که ببینم سرگذشت شهر من از کجا آمده و مردم آستارا چه لباس‌هایی داشتند، چطور بودند، این کتاب را خواندم و خوشم آمد. زمان‌هایی با کتاب نصرت رحمانی و فروغ فرخزاد خوشحال می‌شدم، رسیده بودم به سهراب سپهری و بال درآورده بودم، اما دیگر این‌ها خوشحالم نمی‌کند،  الان سفرنامه‌نویسی‌ها برایم جذاب است.

    کتابی که احساسات شما را بیشتر از بقیه برانگیخته، کدام کتاب بوده است؟

    اکثر شعرهایی که من را خندانده، کتاب‌های خودم بوده است. شعرها را خواندم و ملیحه خندید و من از خنده او خنده‌ام گرفت. اما خواندن کتاب‌هایی بر من تأثیرات عمیق داشته که از مادر صحبت می‌کند، از  پریشانی مردم در جنگ جهانی می‌گوید، از مشکلات مردم کوچه و بازار و از فقری که دارند حرف می‌زند و به زجری که مردم حاشیه‌نشین دارند، اشاره می‌کند. همچنین زندگی‌نامه رزمندگان و جانبازان شیمیایی. اما کتابی که بخوانم و به گریه‌ام بیندازد، کتاب‌هایی بوده که پشت جلدشان را دیده‌ام، برای ۸۰ صفحه ۴۵ هزار تومان قیمت گذاشته بودند، در واقع قیمت پشت جلد کتاب‌ها من را به گریه‌ انداخته است.

    منبع: ایسنا

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *