×
×
جدیدترین‌‌ها

از هرطرف که رفتم جز حیرتم نیافزود

  • کد نوشته: 29018
  • دی 9, 1400
  • سعید کوشافر – نخست نیوز   اولین چیزی که در ذهنم جرقه زد ، موضوع تکراری انشا دوره دبستان بود .” علم بهتر است یا ثروت” . با این تفاوت که « عشق بهتر است یا نفرت » به روزهایی نزدیک  می شویم که سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی است . چه صبح تلخی بود آن […]

    از هرطرف که رفتم جز حیرتم نیافزود

    سعید کوشافرنخست نیوز  

    اولین چیزی که در ذهنم جرقه زد ، موضوع تکراری انشا دوره دبستان بود .” علم بهتر است یا ثروت” . با این تفاوت که « عشق بهتر است یا نفرت »

    به روزهایی نزدیک  می شویم که سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی است . چه صبح تلخی بود آن روز که قبل از طلوع خورشید خبر غروب خورشید مخابره شد .

    اما قرار نیست نثر مصنوع بنویسم که قرار است نثر بنویسم از سرداری که صانع عشق و امید بود و چه ظلمی بود اگر او در بستر جان می سپرد ! یا بیماری ، مسیرش به دیار باقی را هموار می کرد . کمتر از شهادت به دست  شقی ترین موجود جهان حقش نبود .اما آیا درست است که چون از او یاد می کنیم ،بگوییم سردار جنگ ؟ به واقع خیر .

    اگرچه پی و بنیان زندگی قاسم سلیمانی در کارگاه دفاع مقدس ریخته شد ، اما در کوره این دفاع چنان کیمیایی در وجودش غلیان یافت که از مس پاسداری ، طلای سربازی خارج شد . از کارخانه انسان سازی دفاع مقدس ، هزاران سردار خارج شد ، اما اندازه انگشتان دست از این سرداران ، عاشق شدند و تا پای جان در راه این عشق استوار ماندند. عشقی که هزینه های فراوان داشت و راهش صدبار دشوار تر از برنامه ریزی های شب عملیات بود .سردار سال ها درس خودشناسی را در سنگر خواند تا پس از جنگ به خداشناسی رسید ، آنگاه بود که امتحانش را در محضر خدمت به بشریت با نمره 20 قبول شد .

    قاسم سلیمانی می توانست مانند هزاران سردار دیگر ، دکان خودش را باز کند و سال های حماسه را سرمایه کرده و اکنون به سلامت در برج های سربه فلک کشیده گرم و نرم کنار خانواده لمیده باشد ، اما نکرد .قاسم سلیمانی می تواسنت مانند صدها سردار دیگر ، از نمد جنگ برای سیاست ورزی کلاهی بدوزد و اکنون با رخت و لباس اتوکشیده مدیریت پشت میزهای بزرگ و پرقدرت مدیریت جا خوش کند، اقوام و آشنایان را سفارش کند ، مقام ببخشد و ده ها و صدها نوکرو چاکر و چاپلوس داشته باشد ،اما نکرد . یا حتی می توانست مانند ده ها سرداری که دلزده از روزهای سرد پس از دفاع، دلخور از بی توجهی ها و دلسرد از زمانه بی رحم ،کنج عزلت پیشه کند و با خاطرات دلاوری ها وسرافزاری ها روزگار را سر کند ، اما این راه هم نکرد .

    قاسم سلیمانی ، علی گونه راه خدمت صادقانه ، عاشقانه و عارفانه به مردم را ادامه داد تا روزی که حسین گونه برایش شهادت رقم خورد .او اگرچه صراط مستقیم را در پیروی از ولایت یافته بود، اما حتی به کسانی که به همین صراط ،مستقیم نبودند هم خدمت کرد .

    سردار را مرد میدان می خوانند ،اما من مرد میدان عملی می بینم ، عملی که هنگام حضور در میان مردم سیل زده و گرفتار خودرا نشان میدهد ، گاه همدردی با بینوایان و دردمندان ، عمل به وقت حضور در جنگ با طواغیت اسلام نما ، زمان همراهی با مردمی که نمی دانند چگونه از میهن خود دفاع کنند.

    قاسم سلیمانی را از هر طرف بخوانی ، از هرسو که معنی کنی  یا به هرزبان که ترجمه نمایی یک عبارت را تداعی می کند « عشق برای خدمت به انسانیت ».

     

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *