×
×
جدیدترین‌‌ها

سفرنامه‌ی افغانستان (۱)

  • کد نوشته: 127528
  • ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
  • سه‌شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ دکتر علی اصغر محکی ساعت ۵ صبح با تاکسی تویوتا از ترمینال مشهد به مقصد هرات حرکت کردیم. هر تاکسی چهار مسافر می‌گیرد و کرایه هر نفر ۱میلیون و ۲۰۰ هزار تومان است.
    سفرنامه‌ی افغانستان (۱)
    به گزارش نخست نیوز ،
      اولین روز سفر
    برای اینکه راحت باشیم، یک میلیون به راننده دادیم تا در قسمت عقب ماشین به‌جز من و جواد آقا (برادر خانمم) مسافر دیگه‌ای سوار نشود. دیگر مسافر همسفر ما، که صندلی جلو نشسته است، مردی تقریبا ۵۰ ساله و خوشرو است.
    می‌گوید ساکن مشهد است و برای دیدن اقوامش به هرات می‌رود. راننده، «غلام» نام دارد، جوانی است حدودا سی ساله و اهل هرات. مهارت رانندگی بالایی دارد. می‌گوید این تویوتای مدل ۲۰۲۴ را یک‌میلیارد خریده و یک میلیارد هم بابت امتیاز مجوز مسافرکشی بین مشهد و هرات به شرکت پرداخته است. از مسیر فریمان و تربت جام عبور کردیم و حدود ساعت ۸:۳۰ به گمرک ایران (معروف به ۱۷ شهریور) رسیدیم. همراه با وسایلمون از ماشین پیاده شدیم.
    آن طرف گمرک مجددا سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت پایانه مرزی. حدود یک ساعت مراحل خروج‌ از مرز طول کشید. باید ۵۲۰ هزار تومان بابت خروجی واریز می‌کردیم و پس از خروج از قسمت ایران، یک فاصله‌ای را پیاده تا قسمت افغانستان می‌رفتیم تا مهر ورود به افغانستان به گذرنامه‌ها بخورد.
    آنجا یک مامور طالبان در باره هدف‌مان از سفر و مدت اقامت و شهرهایی که قرار است برویم پرسید و بعد یک برگه‌ای را با مشخصات ما تکمیل کرد و پای آن مهر زد و گفت این برگه همان ارزش پاسپورت را برای‌تان دارد.
    دوباره سوار همان تاکسی‌ شدیم و ادامه مسیر دادیم به سمت هرات. ۱۴۰ کیلومتر (یک ساعت و نیم) از مرز تا هرات راه بود. رومینگ گوشی را غیرفعال کردیم و قبل از اینکه اینترنت ایران قطع شود آخرین پیام‌ها را فرستادم. قصد داریم در هرات سیم‌کارت افغانی بخریم. (فعلا با اینترنت هتل در حال ارسال پیام هستم).
    برای کسانی مثل ما که بار اول است به افغانستان آمده‌ایم، این تجربه، سفری پر ریسک است و باید مراقب باشیم کاری نکنیم که ماموران طالبان به ما حساس شوند، مثلا در ترمینال مرزی آنها به عکس انداختن خیلی حساس هستند.
    وسایل شخصی را هم با دقت وارسی می‌کنند.
    نباید بهانه‌ای به دست‌ آنان بدهیم و هرچه گفتند نباید وارد بحث بشویم و فقط باید بگیم چشم! غرور و تعصب بالایی نسبت به ملیت و قومیت‌شان دارند. بیش از ۷۵ درصد بافت جمعیتی افغانستان روستانشین هستند و جمعیت شهرهایی مثل هرات و قندهار در حد ۵۰۰ هزار نفر است. در مسیر از مرز به سمت هرات، اولین شهری که از آن عبور می‌کنیم «اسلام قلعه» است. هر جا که بنا به ضرورت خودروی ما توقفی کوتاه دارد، بلافاصله کودکان متکدی با نگاه ملتمسانه دور ماشین جمع می‌شوند، و البته به شکلاتی، بیسکویتی یا تکه‌ای نان رضایت می‌دهند. وزش باد، شن‌ها و خاک و غبار اطراف را به درون جاده می‌پاشد و‌گاه میدان دید راننده به ده متر محدود می‌شود ولی این دلیل نمی‌شود که سرعت خود را در این جاده نسبتا باریک دوطرفه کم کند! شاید ۹۹ درصد کسانی که در ترمینال مرزی برای خروج یا ورود به افغانستان تردد دارند اتباع افغانستان هستند لذا ماموران مرزبانی ایران به ما گفتند که لازم نیست در صف بایستید و می‌توانید خارج از نوبت گذرنامه‌تان را بدهید تا مهر خروج از ایران بخورد.
    در جاده‌های داخل افغانستان بندرت تابلوی راهنما و اعلام مسافت تا شهر بعدی دیده می‌شود. جای شکر دارد که اخیرا کناره و وسط مسیر جاده تا شهر هرات را خط‌کشی کرده‌اند. در طول مسیر خانه‌های روستایی که با گل یا خشت‌خام ساخته شده‌اند دیده می‌شود. راننده تاکسی ما، آهنگ‌های شاد محلی افغانستانی از پنل خودرو پخش می‌کند و البته صدایش را چندان بلند نکرده که مزاحم ما که صندلی عقب نشسته‌ایم بشود.
    اینکه فارسی صحبت می‌کنند و تابلوهای مغازه‌ها به ‌خط فارسی است، نمی‌گذارد حس غربت داشته باشیم، اما به‌خاطر لهجه و وجود برخی واژگان متفاوت، برای این‌که متوجه صحبت‌های‌شان بشویم باید گوش شنوا و تمرکز حواس داشته باشیم.
    از مرز اسلام‌قلعه تا شهر هرات ۱۴۰ کیلومتر راه است. خوشبختانه امروز هوا چندان گرم نبود، ضمن اینکه کولر این تاکسی تویوتا خیلی خوب کار می‌کند. از مرز تا نزدیکی هرات، بیشتر مسیر مثل جاده سبزوار به شاهرود بیابانی و خشک است.
    حجم زیاد کامیون‌ها و تریلی‌های در حال تردد در این جاده نشان می‌دهد که این مسیر از نظر تجاری و اقتصادی اهمیت زیادی دارد و بخش عمده‌ای از واردات افغانستان، از مسیر بندرهای جنوبی ایران به سمت هرات امتداد دارد. همسرم، کوکو و نان در کوله‌مان گذاشته. در مسیر مقداری از آنها را به‌جای صبحانه و ناهار خوردیم. ساعت ۱۲:۴۵ به وقت افغانستان (۱۱:۴۵ به‌وقت ایران) وارد هرات شدیم.
    ادامه قسمت اول سفرنامه: همه نوع ماشین، به‌ویژه ریکشا به‌وفور دیده می‌شود که مردم را به مقصد می رسانند. وقت نماز بیشتر مغازه‌های شهر دکان‌ها را می‌بندند و برای نماز می‌روند. در ابتدای ورود به شهر، در صرافی مقداری از ارزی که همراه داشتیم به «افغانی» تبدیل کردیم و همراه با راننده یک تاکسی به نام «وحید یعقوبی» به سمت هتل آمدیم. هتل محل استقرار ما در هرات؛ هتل امیری است به آدرس: جاده بهزاد، بهزاد ۱۰. این «بهزاد» همان کمال الدین بهزاد نقاش مشهور است. هتل امیری که در آن اتاقی دو تخته گرفته‌ایم، فضایی تمیز و کولر گازی و وای‌فای پر سرعت دارد و بدون محدودیت با چای و آب و صبحانه از ما پذیرایی می‌کند.
    نماز ظهر و عصر را خواندیم و به اینترنتِ هتل متصل شدیم و بلافاصله با مشهد تماس گرفتیم تا خبر سلامتی‌مان را بدهیم. کرایه این اتاق به پول ایران شبی سه‌میلیون تومان است و امتیاز مهم‌اش نزدیکی آن به مرکز شهر هرات است. مهماندار هتل پرسید چای سیاه می‌نوشید یا چای سبز، و وقتی گفتیم چای سیاه، فلاسک چای را همراه با بطری‌های آب آورد.
    آن چای معطر به دارچین را نوشیدیم و برای ساعتی به خواب رفتیم.
    حکایت آقای شرف‌الدین شریفی عصر روز سه‌شنبه نهم اردیبهشت برای خریدن سیم‌کارت و اینترنت، به دفتر اپراتوری تلفن همراه «روشن» که روبروی هتل‌مان است مراجعه کردیم. در حال نصب اینترنت روی گوشی‌ها بودیم که مردی تقریبا ۴۰ ساله از اهالی هرات پرسید: شما ایرانی هستید؟ گفتیم بله. گفت: همسر من هم ایرانی و اهل تربت‌جام است. و این گفتگوی کوتاه، باب آشنایی ما با آقای «شرف‌الدین شریفی» شد.
    گفت که در هرات قنادی دارد و مدتی پیش ایران بوده است. به او گفتیم که قصد تبدیل ارز داریم. گفت بیایید با موتور من برویم صرافی. و کمک‌مان کرد که بتوانیم ارز را با قیمت مناسب به «افغانی» تبدیل کنیم.
    بعد شماره تلفنش را به ما داد و شماره ما را گرفت و گفت امشب با ماشین می‌آیم هتل دنبال‌تان تا همراه هم برویم «هرات‌گردی». حدود ساعت ۱۹:۳۰ تماس گرفت و گفت جلوی هتل منتظرتان هستیم. جلوی در هتل، او و برادرش «اکرام‌الدین» و فرزندانش «شهاب‌الدین» (۹ ساله) و «اسوه» (سه و نیم ساله) داخل ماشین «پریوس» منتظر بودند. ما را که دیدند پیاده شدند و به استقبال‌مان آمدند.
    همراه آنها برخی از جاهای دیدنی هرات را بازدید کردیم. پرسید: شام خورده‌اید؟ گفتیم نه. ما را به فضایی مصفا به نام «گرده پارک» برد که رستوران پدیده هرات و چندین رستوران دیگر آنجا قرار داشتند، چیزی شبیه رستوران‌های جاده شاندیز و با بهترین منوی غذا ما را میهمان کرد و آخر شب که به هتل برگرداند تأکید کرد که تا وقتی در هرات هستید هر کاری داشتید به من زنگ بزنید.
    پایان قسمت اول
    <div id="mediaad-g3v2q"></div> <div id="mediaad-jrNj"></div>

    سایر اخبار

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *